نظرات

به صورت آنلاین در مرکز مطالعات کوردستان – تیشک در بلاگ ژیانەوە منتشر شده است: ٢٧/٠٨/٢٠٢٥

شیخی، پرویز (٢٠٢٥): از وطن تا بدن: روایتی از فقدان سرزمین تا تسخیر جسم زن. بلاگ ژیانەوە؛ مرکز مطالعات کوردستان – تیشک.

این نگاه زن‌ستیز نه تنها در رفتار، که در ادبیات بازتاب یافته است. در رمان زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس، شرافت به جای معناهای انسانی، با جنسیت گره خورده است. زنی میان‌سال در جزیرهٔ «کرت» بی‌آبرو شمرده می‌شود، زیرا در ذهنیت جامعه، «شرف» به مفهوم سلطه بر تن زن فروکاسته شده است.با این‌همه، همین زن برای نجات مردم و سرزمینش یونان، زیبایی خود را ابزار مبارزه می‌کند؛ تا جایی که فرماندهان جنگی کشورهای متجاوز را از قتل‌عام مردم بازمی‌دارد.

  • نوع انتشار: آنلاین

  • کوپی رایت: CC-BY-NC 4.0

  • بلاگ: ژیانەوە

  • استناد به متن: مرکز مطالعات کوردستان – تیشک

  • نویسنده: پرویز شیخی

  • مترجم: 

  • تاریخ نشر: ٢٧/٠٨/٢٠٢٥

  • انستیتو: مرکز مطالعات کوردستان – تیشک

  • Copyright: © 2025 by TISHK Center for Kurdistan Studies is licensed under CC BY-NC 4.0 

از وطن تا بدن
روایتی از فقدان سرزمین تا تسخیر جسم زن

خورشید ذهن زنان در سرزمین‌هایی با حاکمیت ضدزن سال‌هاست با تیرهای زهراگین نشانه رفته است. هر شعله‌ای که می‌توانست اندیشه‌ای را بالنده کند، خاموش شد و تاریکی آرام و بی‌صدا به خانه‌ها خزید و روان جامعه را در زنجیر کشید.

مادری که ذهنش در حصار تاریکی اسیر است، فرزندانی به دنیا می‌آورد که سایه بزدلی و تعاریف تحریف‌شده «شرف و شرافت» بر سرشان سنگینی می‌کند؛ شرافتی که محدود کردن جنس مخالف را مقدس می‌پندارد، نه پرورش اندیشه و استقلال را.در چنین جامعه‌ای که چراغ ذهن زنان خاموش است، مرد بیمار در اندک زمانی «مردخدا»ی دیگری می‌شود؛ خداوندگاری برای زن/مادر، و حتی برای سرنوشت او. این الگو نه تنها در زندگی روزمره، که در سیاست خاورمیانه نیز سایه افکنده است.

مذاهب سیاسی و ایدئولوژی‌های پوسیده در یک نقطه مشترکند: تحقیر زن. تحقیر زن، توانایی خلق هر حرکت بزرگ را از جامعه می‌گیرد. جامعه‌ای که زن را خوار می‌شمارد، نه مبارز راستین برای آزادی می‌پروراند، نه سیاستمدار خردمند برای آینده، و نه توان حفاظت از خاک خود را دارد.نتیجه این نگاه بیمار، تکرار چرخه‌ای است که در میانرودان هر چند دهه یک‌بار رخ می‌دهد: انقلاب‌هایی مردانه که قدرتی مردانه و خشن را از بد به بدتر جابه‌جا می‌کنند.

در اروپا اما، برتری قانون بر مذهب معادله را برعکس کرده است. همان مرد مهاجر خاورمیانه‌ای با ذهنیت زن‌ستیز، نه تنها ستایش نمی‌شود، بلکه به حاشیه رانده می‌شود. زن اروپایی، در برابر فرهنگ حذف، با صدای بلند می‌گوید:«اگر امروز نتوانم خود این کار را انجام دهم، چگونه فردا برای مشاغل بزرگ‌تر کاندید شوم؟»

این نگاه زن‌ستیز نه تنها در رفتار، که در ادبیات بازتاب یافته است. در رمان زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس، شرافت به جای معناهای انسانی، با جنسیت گره خورده است. زنی میان‌سال در جزیرهٔ «کرت» بی‌آبرو شمرده می‌شود، زیرا در ذهنیت جامعه، «شرف» به مفهوم سلطه بر تن زن فروکاسته شده است.با این‌همه، همین زن برای نجات مردم و سرزمینش یونان، زیبایی خود را ابزار مبارزه می‌کند؛ تا جایی که فرماندهان جنگی کشورهای متجاوز را از قتل‌عام مردم بازمی‌دارد.

کلیسای اروپایی و مسجد خاورمیانه‌ای نیز همداستان‌اند: کتاب مقدس زن را از دنده مرد ساخته، و قرآن زن و مرد را هرچند از یک نفس می‌خواند، اما بر خاک، صدای زن را نیم‌صدا و سهمش را نیم‌سهم می‌سنجد؛ وضعیتی که زن را در آسمان برابر، و در زمین سایه‌ای سبک‌تر کرده است.در سرزمین من نیز، در فقدان حاکمیت خودی‌ها بر میهن، شرفِ حفظ وطن به چیزهای دیگر تنزل یافته است. این فروکاست و نگاه تحقیرگونه به خاک، در داستان مرد زنبیل‌فروش مشهود است؛ آن‌گاه که حاکم شهر همه‌چیز ـ خانه، خانواده، شهر، و حتی قدرت ـ را رها کرده، در تاریکخانه‌های مذهب به عنوان راهب/درویش به خود می‌بالد و سرانجام شغلش زنبیل‌فروشی می‌شود. از آن پس، هیچ شعله‌ای از نور سرزمین در ذهن او نمی‌ماند.

تمامی این نگرش‌ها، بازتاب ذهنیت مردانه‌ای است که در بازگشت روانکاوانه به ضمیر ناخودآگاه، با ارجاعی مرتجع‌گونه به چند هزار سال پیش، از شکست در برابر میترا و مهرپرستیِ زن، با سویه‌ای دلچرکین و «خودتحقیرپندار» می‌نگرد. لذا در مبارزه‌ای دون‌کیشوت‌وار، به جنگ آسیاب‌های بادی رفته است؛ حاصلش، جنگی عقیم از دوست داشتن سرزمین و وقتی وطن از دست می‌رود، بدن زن وطن جایگزین می‌شود؛ و این بزرگ‌ترین انحراف تاریخی است.

نتیجه این که، تا زمانی که «شرف و شرافت» در اندام زن تعریف شود، نه در آزادیِ خاک، فتح کوه‌های آزادی در سرزمین من ـ سرزمین دف و تنبور ـ تنها رؤیایی خام خواهد بود.
و انسان بی‌سرزمین، بادی است در هوا؛ سایه‌ای در آسمان بی‌مرز، و خاکی از آنِ دیگران.

لۆگۆی ناوەند

اشتراک گذاری صفحه!

مطالب دیگر