بهار حسینی
بهار حسینی
عضو هیات تحریریه بلاگ ژیانەوە

زامبی به‌عنوان فیگوری از بیگانگی، مصرف‌کننده‌ی جامعه ای مرده است. چیزی که بیشترین کاربرد استعاری زامبی را نشان می‌دهد شاید بُعد عملکردی باشد که به نظر می‌رسد از استهلاک زیستیِ او سرچشمه می گیرد، به عنوان کنشی در جهت گریز از پستی. پستی چیزی است که باید از آن خلاص شد تا بتوان یک «من» پدیدار گردد. این پستی یک ماده‌ی خیالی یا فانتزی است که به منظور تأمین اقتصاد روانی، باید از بدن و از جامعه بیرون رانده شود تا در جهت رهایی از بیرون شدگی، استثناء، خشونت و سرکوب، حرکت کند. زامبی، صرفا هر هیولایی نیست، بلکه هیولایی با ریشه و تبار نقد اجتماعی است، همه چیز کاملاً از کنترل او خارج است، در واقع هیچ کنترلی وجود ندارد، تصمیم معنایی ندارد، و اقدام آگاهانه غیرممکن است. زامبی می‌تواند حرکت کند و کارهایی را انجام دهد، اما صحبت نمی‌کند، نمی‌تواند از عهده‌ی خودش برآید، نمی‌تواند افکارش را بیان کند و حتی نام خودش را نمی‌داند! زامبی دچار سرنوشتی می‌شود که به معنای واقعی کلمه از مرگ بدتر است؛ – از دست دادن آزادی جسمی، و فدا شدن استقلال شخصی ناشی از فقدان هویت. از همین رو، کنش زامبی وار یک جامعه، رقصی ست برگرفته از یک بدن مستهلک شده ی بی روان.
در فرهنگ عامیانه، زامبی هیولای قرن بیستم به حساب می‌آید و از این رو مربوط به پدیده‌های انبوه، تولید انبوه، مصرف انبوه و مرگ انبوه است. مادامی که صاحب تحرک باشند خوف و وحشت را بازنمایی می‌کنند. جامعه‌ی ما تلاش می‌کند که مرگ را به ارزش تبدیل کند، اما زامبی‌ها امتناعی بنیادین و واژگونی ارزش را به نمایش در می‌آورند. زامبی ها می رقصند.


عموما یک رخداد مجموعه‌ای از چندین حادثه است، کثرتِ شدن‌ها، و پیوندی اجتماعی ست. چه چیزی کامل تر از کنشمندی رقص می تواند وجود داشته باشد که هم بازنمایی یک پیوند با اجتماع، و همزمان گسست از بدنی مرده وارد است؟ رقص کثرت حرکت اجتماعی ست در بدن و بدن ها! هیچ چیز یک بار برای همیشه به وجود نمی آید، و هیچ چیز گویی با نیروی درونی‌اَش، فقط خود را در وجود حفظ نمی کند. در عوض، هر چیزی فقط تا جایی می تواند دوام بیاورد که خود را تجدید کند، یا خود را از نو، بارها و بارها خلق کند. بنابراین، رقص نوعی تجدید مداوم خود و در عین حال قدرت تکثیر شونده ی مداومش در بدن های جامعه نیز هست، یک ریخت شناسی اجتماعی ست. چنان که وقتی زامبی ها شروع به حرکت می کنند، انبوه اند. این ها به نوع جدید و مدرنی از “هماهنگی” دلالت دارند، نوعی که ناهماهنگی ها را حذف نمی کند، بلکه آنها را در درون خود نیز در بر می گیرد، احساس اشتقاق از گذشته‌ای بی‌واسطه، و گذر به آینده‌ای نزدیک.

در جامعه ای مرده، صرفا این ضروری نیست که برای رهایی مردم ات به نبرد برخیزی. همچنین باید آنچه شان کامل یک انسان است دوباره و دیگر بار به آن مردم و نخست به خود بیاموزی، و این آموزش باید تا به فرجام رسیدن پیکار ادامه یابد. باید به تاریخ نگاه کرد، تاریخ انسان هایی که مورد شماتت سایر انسان ها قرار گرفته اند، نوعی ایجاد دیدار با مردمان خود به سبب وجود تاریخِ مردمان دیگر. و چه شگفت است، که جامعه ی اکنون ایران، همزمان گذشته و اکنونِ خود در بین نسل های زنده است! در واقع یک پیکار ملی به نحوی سنجیده مجموع تمام تباهی ها و خواری را که ستم رژیم جمهوری اسلامی بر این مردم روا داشته است را روز به روز بررسی می کند. ما اغلب می دانیم، نه تنها شکست دشمن مشترک، بلکه همچنین چیرگی بر استیلای یاسی ست که در وجود مردم ریشه دوانده است. وحشی گری نیروی اشغالگر جمهوری اسلامی نشانگر شمار جراحاتی ست که وارد آورده است، برخی از این جراحات حتی لازم نبوده اند زیرا قربانی از پیش مرده بوده است. و این همان اساس حرکت زامبی وار در کنش اجتماعی ست. انبوه خلقی که از قتل عام برخاسته اند، و هنگامی که به پا می خیزند و بر انسانیتِ بی کران خویش صحه می گذارند و آن را طلب می کنند، آن گاه هر موجودیتی، هر چه که باشد، از بی حرکت ماندن و منفعل بودن منع خواهد شد. بنابراین، اگر یک جامعه ی مرده هنوز می تواند به رقص درآید، همچنان در حرکت است، انبوه خلقی ست که از مردن برخاسته. زامبی ها از فساد بر می خیزند، از خاکی که به فساد حکومتی و فکری آلوده است! از طرفی رژیم با تبدیل کردن ملت به توده های عظیمی از اقتصاد تهاتریِ مبتنی بر ایدئولوژی در برابر حراج بدن های مثله شده ی فراسرزمینی، و از طرف دیگر به یغما بردن ثروت های ملی از طریق فساد سیستمی و موروثی و کِشت خباثت در تک تک خیابان های شهرها بواسطه ی دستان آلوده ی مزدوران حکومتی، زمین خواری، کوه خواری، کویر خواری، دریاخواری، و بدتر از همه زبان خواری و تبدیل آزادی خواهی به آزادی خواری…! اگر قرار باشد، زامبی ها چهره ی جهانِ آینده باشند، هیچ خاکی به اندازه ی سرزمین ایران، آماده ی برخاستن زامبی ها نیست.

ضحاک دوران، اگر چه مغز جوانان و بدن های در آغوش نرفته ی جوانان عاشق این سرزمین را بر سفره های یک بار مصرف در “جماران” یا “بیت اشرار” نذر پابرجایی رژیمش، به مزدوران تعارف کرده باشد، اما هرگز نخواهد توانست مرده خوار ملت باشد، زامبی ها برمی خیزند، زامبی ها می رقصند.

لۆگۆی ناوەند

ئەم وتارە هاوبەش بکە!

بابەتەکانی تری بلاگی ژیانەوە