نشریه تیشک شمارە ٧٢
بررسی جنبش «نوروز خاکیپوشان» به مثابه یک جنبش افقی رادیکال در ایلام و کرماشان
منتشر شده در وبسایت مرکز مطالعات کوردستان – تیشک : 15.10.2025
بهرەمند، کاروان (٢٠٢٥):بررسی جنبش «نوروز خاکیپوشان» به مثابه یک جنبش افقی رادیکال در ایلام و کرماشان. نشریه تیشک، ٢٧، ٧٢، ص. ٦٢–٥١. https://doi.org/10.69939/TISHK0072
مقدمه و بيان مسئله
يکي از پديده هايي که امسال شاهد آن بوديم برگزاري مراسمات نوروزي به مدت بيش از يک ماه و نيم در شرق کردستان بود. اين پديده به مثابه يک حرکت جمعي و خودجوش در ادامه جنبش ژينا شکل گرفت؛ به همين دليل بررسي و واکاوي آن ضروري است. آنچه اهميت بررسي اين پديده را شايد دو چندان کند، يکي سويه هاي هويت خواهي اين جنبش و ديگري دوري آن از سيطره دولت – ملت حاکم و خلق زيست-جهاني متفاوت از آن در بستر فضاي مجازي بود. گسترش شبکههاي اجتماعي مانند اينستاگرام و تلگرام در کردستان در فرآيند جنبش نوروز کردستان اين توانايي را ايجاد کرد که به تعبير گرامشي سلطه فراگير دستگاههاي مشروعيت ساز نظام سياسي منبعث از گفتمان شيعي-پارسي را با اخلال مواجه کرده و پادگفتمانهايي اعتراضي و هويتخواهي با عناصر و نشانه هاي کردانه ايجاد کند. اين تحول و جهان شکل گرفته از آن به تعبير هابرماس زيست – جهاني متفاوت ساخته که از طريق آن انسان کرد توانسته براي خود زندگي و سلوک جديدي را خلق کند.
به نظر نگارنده اولين نشانه ظهور اين سبک و زندگي نوين انسان کرد درشرق کردستان براي اولين بار در رويداد زلزله ازگله کرماشان در سال 1396 به نمايان گذاشته شد. پس از اين زلزله بود که براي اولين بار در خاورميانه يک رخداد طبيعي در بستر فضاي مجازي به يک جنبش مردمي و هويتخواهانه بدل گشت و مرز انسان کرد با غيرکرد در ايران ترسيم شد و از دل يک پديده طبيعي مانند زلزله يک جنبش اعتراضي بيرون آمد. موکرياني نيز در پژوهشي تحت عنوان «فضاي مجازي و جنبشهاي اجتماعي: مطالعه موردي جنبش کردهاي ايران کردستان پس از رفراندوم اقليم کردستان و زلزله ازگله کرماشان در پاييز 2017»، نقطه شروع جنبشهاي اجتماعي جديد در ايران کردستان را حرکات اعتراضي مردم شرق کردستان پس از زلزله کرماشان طي مراسم تشييع جنازه يک شهروند بوکاني و نيز اعلام همبستگي با مردم اقليم کردستان در جريان برگزاري همهپرسي سال 2017 براي استقلال کردستان ميداند (موکرياني،2720: 103-88). اين فرايند در جنبش ژينا و نيز در مراسمات نوروزي امسال و سال گذشته به وضوح قابل مشاهده بود.
آن چه نوروز خاکيپوشان را به مثابه يک جنبش از جنبشهاي قبلي کردستان متمايز ميکند، خصلت خودجوشي، غير سلسله مراتبي و نيز بهرهگيري آن از فضاي مجازي در سراسر شرق کردستان بود. چنين ويژگيهايي سؤالاتي اساسي را به ذهن متبادر ميسازد و آن اين است که جنبش نوروز خاکيپوشان چه نوع جنبشي است؟ يک جنبش کلاسيک است يا جديد و اگر جديد است داراي چه ويژگيهايي است؟ اين جنبش چگونه به جنوب شرق کردستان انتشار يافته و داراي چه پيامدهايي براي جنبش ملي گرايي ملت کرد است؟ در ادامه با بهرهگيري از نظريات جنبشهاي اجتماعي سعي ميشود که به سؤالات مذکور پاسخ مناسبي داده شود.
مباني نظري جنبشهاي اجتماعي
از يک جهت، نظريههاي مربوط به جنبشهاي اجتماعي را ميتوان در سه گروه طبقه بندي کرد: فردگرا، رابطه گرا و جامعه گرا. از ديدگاه فردگرايانه، علل عمده براي جنبشهاي اجتماعي ممکن است انگيختگي شرکتکنندگان(تاک) و يا تحريک (بلومر) باشد. از ديدگاه رابطهگرايان، سرخوردگي نسبي (ديويس)، سازمان (مک کارتي، زالد و تيلي)، ايدئولوژي(تاک، بلومر، ويلسن و تورن)، اعتقاد جمعيت(تيلي)، هويت(ملوچي) و بستگي اجتماعي و شکلبندي منافع(سکات) ميتوانند عوامل اصلي باشند. از ديدگاه جامعهگرايانه، شرايط اجتماعي(ويلسن)، بازنگري در تعريف ارزشها و هنجارها(سملسر)، فاصله در توسعه(ديويس)، تخاصم طبقاتي فرهنگي(تورن) و تخاصم سياسي يا طبقاتي(سکات) مهمترين عوامل تعيينکنندة جنبشهاي اجتماعي هستند (زاهداني، 1377: 272-245).
تاک اشاره ميکند که انگيختگي افراد، مجموعه هاي از اعتقادات ميسازد که بروز و رشد جنبشهاي اجتماعي را موجب ميشود. باتامور، جنبش اجتماعي را نوعي کوشش جمعي براي پيشبرد يا مقاومت در برابر دگرگوني ميداند. به نظر تيلي، جنبشهاي اجتماعي نوعي عمل جمعياند که در وضعيتهايي که وي آن را حاکميت چندگانه ميخواند، رخ ميدهند. او به نقش دولت در تقويت يا سرکوبي جنبشها اعتقاد دارد. اسملسر، جنبشهاي اجتماعي را پاسخي به ساختارها و موقعيتي که کنشگران در آن محيط هستند، ميداند. وي استدلال ميکند که براي بروز جنبش، تکوين شرايطي چون، زمينه هاي ساختاري، فشار ساختاري، باورهاي تعميم يافته، عاملهاي شتابدهنده، گروه هماهنگ و عملکرد کنترل اجتماعي ضروري است (اسملسر، 1963).
بر اساس يک مبناي ديگر، جنبشهاي اجتماعي به دو دستة جنبشهاي اجتماعي قديمي و جنبشهاي اجتماعي جديد تقسيم ميشوند: جنبشهاي دستة اول مربوط به دورة شروع تجدد هستند که عمدتاً متمرکز بر منابع اقتصادي بودند. اعضاي آنها به طبقة واحدي تعلق داشتند و سازمانيافتهتر و متمرکزتر بودند، مانند جنبشهاي کارگري و دهقاني قرن نوزدهم. جنبشهاي اجتماعي جديد متمرکز بر روي موضوعات و منافع جديد هستند و توجة عمدهشان معطوف به کيفيت زندگي، هويت گروهي، فضاي زندگي و ارزشهاي فرامادي و غيره است (غفاري و ابراهيميلويه،1385: 216).
جنبشهاي اجتماعي جديد1 كه از دهه1960 به وجود آمدند، داراي ويژگيهاي زير هستند:
عملکـرد غير ابزاري کـه به معناي دارا بودن علايق و نگرانيهاي جهان شـمول و اعتراضآميـز نسـبت بـه وضعيـت اخلاقي جوامـع غربي بـود.
جهتگيري مبتني بر جامعه مدني و نه دولت.
بدبيني نسبت به ساختارهاي بورکراتيک متمرکز
توجه به جنبه هايي نظير فرهنگ، شـيوه هاي زندگي و مشارکت در سياست و اعتراض سمبليک تا ادعاي حقوق اجتماعي و اقتصادي
توسـل به شـيوه هاي غير رسمي، باز و انعطاف پذير سـازماندهي
اتکاي شـديد به رسـانه هاي جمعي
تمرکز بر شيوهي زندگي و سياست هويت (نش،1384: 132-131).
تورن، جنبشهاي اجتماعي را نيروهايي ميداند که نظام موجود را به مبارزه ميطلبند و درصدد تغيير جامعه هستند. بر اساس آراء تورن جنبشهاي اجتماعي از سه اصل هويت، ضديت و همگاني بودن به وجود ميآيند (روشه،1385: 130و131). از نظر آلن تورن جنبشهاي اجتماعي صرفاً پاسخي غيرعقلاني به اختلاف ها يا بيعدالتي هاي اجتماعي نيستند، بلكه در بردارندهي ديدگاه ها و راهبرد هايي هستند كه نشان ميدهند چگونه ميتوان بر اين اختلاف ها و بيعدالتي ها چيره شد. تورن معتقد است که هميشه در جامعه بين دو جنبش تضاد و درگيري است. يعني بين جنبش مسلط و جنبش تحت سلطه. جنبش مسلط سعي در تثبيت و حفظ وضع موجود دارد و جنبش تحت سلطه سعي در تغيير وضع موجود. هدف اصلي اين جنبشها در دست گرفتن تاريخمندي است كه عبارت است از شيوهي نگرشي كه در آن از شناخت فرايندهاي اجتماعي براي تغيير شكل شرايط اجتماعي زندگي استفاده ميشود.
چارچوب مفهومي
شبکههاي اجتماعي، فضاهايي در دنياي مجازي هستند که براي ارتباط ميان افراد مختلف با سطوح گوناگون دسترسي به وجود آمدهاند. اين شبکه ها، که داراي ويژگي هايي چون به اشتراک گذاري، بسيج کنندگي و سازماندهي، دوستي، اعتماد، نقد بيرحمانه، خرد جمعي، جهاني بودن، سرگرمي، ساختار دموکراتيک، تحرک اجتماعي و … هستند (ضيايي پور، 1388). اولين شبکه اجتماعيFriendster است که در سال 2004 در هاروارد راهاندازي شد. مانوئل کاستلز، با مهم دانستن نقش و جايگاه اطلاعات از ظهور جامعهي شبكهاي خبر ميدهد. استدلال اصلي كاستلز در كتاب سه جلدياش با عنوان «عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ» آن است كه همهي جهان جديد به صورت يك شبكه در آمده است. شبكە هاي كه بافت اصلي و تار و پود آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الكترونيکي تشكيل ميدهد (کاستلز، 1380). از نظر كاستلز فرايند جهاني شدن و به تبع آن شبکهاي شدن جامعه، موجب ظهور جنبشهاي متعرض و مخالفي شده است که در مقابل شبكه هاي شدن جامعه مقاومت ميکنند. كاستلز با بررسي موردي جنبش هاي معترض و مخالف به اين نكته اساسي توجه ميكند كه همه نهضتها عليرغم تفاوتهاي اساسي با يكديگر، پديداري را به وجود ميآورند كه وي از آن با عنوان «هويت هاي مقاومت» ياد ميكند. اين هويت ها، در برابر سيل بنيانكن شبكه اي شدن عالم در تلاشند تا در برابر تغييراتي كه در عالم در حال وقوع است مقاومت ورزند. به اعتقاد كاستلز اين فشارهاي دروني و بيروني موجب تضعيف حكومتهاي ملي خواهد شد و نوعي بحران حاكميت را به همراه خواهد آورد. اين تحول، چنان كه اشاره شد، وضعيت متناقضنمايي را پديد ميآورد كه در آن از يك سو گرايش هاي ملي گرايانه قوت مييابد و از سوي ديگر حاكميت هاي ملي تضعيف ميشود (گيدنز، 1381: 11). كاستلز معتقد است كه جنبشهاي اجتماعي را بايد از زبان خود آنها شناخت يعني ماهيت جنبشهاي اجتماعي همان است كه خود ميگويند. اعمال آنها تعريفي است كه از خود ارائه ميدهند. از سويي ديگر جنبشهاي اجتماعي ميتوانند به لحاظ اجتماعي محافظه كار، انقلابي يا هر دو باشند و يا اين كه هيچ كدام نباشند. از ديدگاه تحليلي جنبشهاي اجتماعي خوب و بد وجود ندارند و آنها همه نشانه ها و علايم جوامع ما هستند.
کاستلز2 کتاب «شبکههاي خشم و اميد، جنبشهاي اجتماعي در عصر اينترنت» را با هدف پيشنهاد فرضيه هايي بر مبناي مشاهدات خود در مورد ماهيت و ديدگاه هاي مربوط به جنبشهاي اجتماعي شبکهاي، به اميد شناسايي مسيرهاي جديد تغيير اجتماعي در زمان ما و انگيختن بحث هايي در مورد نشانه هاي عملي و سياسي آنها مينويسد.
از ديدگاه کاستلز، سامان يافتن جنبش هاي اجتماعي از سال 1990 به بعد بر مبناي «هويت» است ، منظور کاستلز از هويت، فرايندي است که يک کنشگر اجتماعي بوسيله آن خود را ميشناسد و عمدتاً بر مبناي يک خصيصه يا مجموعه هاي از خصائص فرهنگي و بدون اشاره به ساير ساختارهاي اجتماعي، معنا و جهان معنايي خود را مي سازد. در نهايت کاستلز اينگونه استدلال ميکند که در سرتاسر جهان معاصر، شاهدِ افزايش فاصله ميان شبکه (جهاني شدن) و فرد (هويت) هستيم. در واقع، جريانِ متضادي ميانِ جهاني شدن ( توسط تکنولوژي اطلاعات) از يک سو و کنش هاي ناشي از هويت از سوي ديگر برقرار است. کاستلز بر اين نظر است که هويت، امري است که توسط کنشگران و به صورتي جمعي ساخته مي شود (کاستلز، 2012: 4). وي سه صورت و منشاء برساختن هويت را از هم متمايز مي کند:
هويت مشروعيت بخش: اين نوع هويت توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد ميشود تا سلطه آنها را بر کنشگران اجتماعي گسترش دهد و عقلاني کند.
هويت مقاومت: اين هويت به دست کنشگراني ايجاد مي شود که در اوضاع و احوال يا شرايطي قرار دارند که از طرف منطق سلطه بيارزش دانسته ميشود و يا داغ ننگ بر آن زده ميشود.
هويت برنامهدار: هنگامي که کنشگران اجتماعي با استفاده از هرگونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترسي هويت جديدي مي سازند که موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف ميکند و به اين ترتيب در پي تغيير شکل کل ساخت اجتماعي هستند، اين نوع هويت تحقق مي يابد.
کاستلز بر مبناي نظريه هاي گرامشي استدلال ميکند که هويت مشروعيت بخش، جامعه مدني ايجاد ميکند. يعني مجموعه هاي از سازمانه ها و نهادها و همچنين مجموعه هاي از کنشگران اجتماعي سازمان يافته و ساختارمند اين مجموعه هويتي را بازتوليد ميکند که منابع سلطه ساختاري را البته گاهي به شيوه اي پر تعارض، عقلاني ميسازد. نوع دوم هويت سازي، يعني هويت مقاومت، منجر به ايجاد جماعت ميشود. اين هويت شکل هايي از دفاع (واکنش) جمعي را در برابر ظلم و ستم ايجاد ميکند که در غير اين صورت تحمل ناپذير بودند. کاستلز در نهايت، تحت تاثير آراء تورن معتقد است که سومين فرايند ساختن هويت، يعني هويت برنامهدار، به ايجاد سوژه ميانجامد. سوژه ها (فاعلان) با اينکه به وسيله افراد ساخته ميشوند، همان افراد نيستند. سوژهها کنشگران اجتماعي جمعي هستند که افراد به کمک آنها در تجربه هاي خود به معنايي همه جانبه دست مييابند. در اينجا، ساختن هويت، برنامهاي براي يک زندگي متفاوت است که در جهت دگرگوني جامعه ميباشد.
او، ارتباطات را به معني به اشتراک گذاشتن معاني ازمجراي تبادل اطلاعات ميداند (کاستلز،1394: 13) و سپس سه گونه اصلي ارتباطات را به اين ترتيب معرفي ميکند: ارتباطات جمعي، ارتباطات ميانفردي و نوع جديدي که وي آن را ارتباط جمعي خودانگيز مينامد. به اعتقاد کاستلز، اگر چه فناوري اطلاعات، ارتباطات جمعي نظير تلويزيون، روزنامه و راديو را متحول ساخته و حتي الگويي جديد از ارتباطات ميان فردي را به کمک بستر اينترنت فراهم آورده است، اما نقطه اوج تأثير فناوري اطلاعات را بايد ايجاد ارتباطات جمعي خودانگيز دانست. ارتباط جمعي خودانگيز در بستر اينترنت به وقوع ميپيوندد و به موجب آن فرد خود به توليد پيام و ارسال گسترده آن مبادرت ميکند و به اين سبب شکلي جديد از ارتباطات ظهور ميکند که بين ارتباط جمعي و ارتباط ميان فردي قرار دارد. اين شکل از ارتباطات در بستر فناوري هاي جديدي نظير فعاليت هايي همچون وبلاگنويسي و شبکه هاي اجتماعي امکان ظهور يافته است.
كاستلز اينترنت را شاهرگ اقتصاد جهاني به هم پيوسته ميداند (کاستلز،1394: 65). او معتقد است در دو دههي گذشته، اقتصادي جديد در مقياس جهاني پديدار شده است که ميتوان آن را اقتصاد اطلاعاتي ناميد. چرا كه بهرهوري و توان رقابتي واحدها يا كارگزاران اين اقتصاد اساساً به ظرفيت توليد، پردازش و كاربرد مؤثر اطلاعات مبتني بر دانش بستگي دارد. از نظر كاستلز تكنولوژي جديد اطلاعاتي ابزارها را در اختيار اين وضعيت قرار داده و لذا همه حيات اجتماعي را در بر گرفته است. اين امر موجب ايجاد تحولاتي در تمامي عرصههاي نظام اجتماعي گرديده است و منجر به ظهور يك ساختار اجتماعي جديد و به تعبيري ديگر ظهور جامعه جديدي انجاميده است كه خود آن را «جامعهي شبكه ها» مينامد. جامعه شبكه ها مورد نظر كاستلز داراي ويژگيهاي زير است: اقتصاد اطلاعاتي كه در آن بهرهوري و رقابت ميان شركتها و بنگاه هاي تجاري، مناطق و حوزههاي اقتصادي و كشورها بيش از هر زمان ديگر به معرفت، دانش، اطلاعات و تكنولوژي لازم براي پردازش اين اطلاعات متكي شده است؛ اقتصاد جهاني كه يك واقعيت است و در برگيرندهي فعاليت هاي استراتژيك مسلطي است كه قادرند در مقام يك واحد به هم پيوسته انواع ساز و کارهاي اقتصادي را در تراز جهاني و مقياس سيارهاي به مورد اجرا در آورند؛ فعاليتهاي اقتصادي شبكهاي كه نوع تازهاي از سازمان و تشكيلات است كه مشخصهي فعاليت اقتصادي جهاني به شمار ميآيد، همانند شركت هاي چند مليتي؛ تحول در ساختار اشتغال و انجام كار؛ ظهور قطب هاي تقابل براساس ميزان دسترسي به اطلاعات؛ بروز فرهنگ واقعيت مجازي؛ برجسته شدن نقش رسانه ها در تعاملات و كنشهاي سياسي؛ عوض شدن معاني زمان و فضا (جدايي زمان و فضا )؛ تضعيف دولت ـ ملتها.
جامعه شبكهاى را در سادهترين تعريف آن ميتوان يك ساختار اجتماعى مبتنى بر شبكه ها دانست كه بر پايه دانش انباشته شده در گرههاى شبكه ها و از طريق فناوري هاى ارتباطى و اطلاعاتى شامل ميكروالكترونيك ها و شبكه هاى كامپيوترى ديجيتال كه اطلاعات را توليد، پردازش و توزيع ميكنند، عمل ميكند. اين جامعه چنانچه از عنوانش برميآيد، بر پايه شبكهها شكل گرفته است(کاستلز، 2005: 7-4). در چنين وضعيتي از نظر کاستلز پوياترين جنبش هاى اجتماعى به واسطه اينترنت در شهرها، كشورها و در سطح جهان به هم پيوند يافتهاند (کاستلز، 2000: 695). کاستلز ويژگيهاي اين الگوي در حال ظهور مبارزات اجتماعي را چنين بر ميشمارد:
اين جنبشها در اشکال مختلف شبکهاياند؛ کاربرد اينترنت و شبکههاي ارتباطي موبايل در آنها ضروري است (کاستلز،1394: 186). اگرچه جنبشها به واسطة اشغالها و راهپيماييهاي خياباني معمولاً ريشه در فضاي شهري دارند، اما موجوديت مداوم آنها در فضاي آزاد اينترنت تَحقُق مييابد. در حالي که اين جنبشها معمولاً در شبکههاي اجتماعي اينترنتي آغاز ميشوند، اما تنها با اشغال فضاي شهري تبديل به جنبش ميشوند. اين پيوند فضاي سايبر و فضاي شهري فضاي سومي ميسازد که کاستلز آن را «فضاي خودمختاري» مينامد. «فضاي خودمختاري»، شکلِ فضاييِ جديد جنبشهاي اجتماعي شبکهاي شده است. خودمختاري ارتباط ذات جنبشهاي اجتماعي است زيرا همان چيزي است که به جنبش امکان شکلگيري ميدهد و آن را قادر ميکند که با دور زدن کنترل دارندگان قدرت، با جامعه به طور کلي مرتبط شود.
اين جنبشها به طور همزمان محلي و جهانياند. آنها در زمينههاي خاص و بنابر دلايل خاص خود آغاز ميشوند، شبکههاي خاص خود را ايجاد ميکنند و با اشغال فضاي شهري و اتصال به شبکههاي اينترنت فضاي عمومي خود را ميسازند. اما جهاني هم هستند زيرا به سراسر جهان متصلاند، از تجربيات ديگران ميآموزند و علاوه بر اين مباحثهاي مستمر و جهاني در اينترنت دارند.
تا اندازة زيادي خودجوشاند و معمولاً بر اثر اخگر خشم که مرتبط با يک رويداد خاص يا اوج نفرت از کُنش حاکمان است برانگيخته ميشوند. گذار از خشم به اميد از راه همانديشي در فضاي خودمختاري تحقُق مييابد.
افقي بودن شبکهها همکاري و همبستگي را تقويت ميکند و نياز به رهبري رسمي را کاهش ميدهد.
اين جنبشها بهشدت خود تأملگر 3 و بيخشونت و بهندرت جنبشهايي برنامهدار هستند.
هدفشان تغيير ارزشهاي جامعه است. هدف آنها دگرگوني دولت است نه تسخير آن. آنها احساسات را بيان ميکنند و بحث برميانگيزند، اما دولت تشکيل نميدهند و از دولتها حمايت نميکنند. با وجود اين در معنايي بنيادين بسيار سياسياند. به ويژه هنگامي که دموکراسي همانديشاني مبتني بر دموکراسي شبکه هاي شده را پيشنهاد و اعمال ميکنند.آنها براي آرمانشهري نوين از دموکراسي شبکهاي شده مبتني بر تعامل بين اجتماعات محلي و اجتماعات مجازي طرحريزي ميکنند(کاستلز،1394: 186-133).
تحليل يافتهها
شايان ذکر است که بايد نحوه برگزاري «نوروز خاکيپوشان» را فراتر از يک جشن باستاني و قديمي و در چارچوب يک جنبش اجتماعي مطالعه کرد؛ چرا که اين حرکت داراي خصيصه هاي مبارزه طلبانه، هويتخواهانه و اعتراضگونه بوده، علاوه بر آن از ويژگيهاي شبکه هاي بودن، محلي و جهاني بودن برخوردار بود؛ همچنين خودجوش، افقي و تقريباً عاري از خشونت بود. لذا در اين مقاله نوروز خاکيپوشان به مثابه يک جنبش در چارچوب نظريات کاستلز مورد تحليل و بررسي قرار ميگيرد.
همانطور که کاستلز بيان ميکند جنبشهاي کنوني از يك سو گرايشهاي مليگرايانه را تقويت ميکنند و از سويي ديگر حاكميتهاي ملي را تضعيف مينمايند (گيدنز، 1381: 11). در رابطه با جنبش نورزو خاکيپوشان در ايلام و کرماشان، لازم به ذکر است که گفته فوق صدق ميکند؛ زيرا اين جنبش در بخشي از کردستان رخ داد که در گذشته از نظر جنبش مليگرايانه کردها به اندازه مرکز کردستان (موکريان) فعال نبوده است، حال اين وضعيت چه به دليل غفلت و کمکاري نيروهاي سياسي کرد و چه به دليل وجود شکاف مذهبي شيعي- سني در کردستان به وجود آمده باشد، فرقي نميکند. شرکت چند هزار نفري مردم کرد با نمادهاي کردي از جمله لباس کردي همراه با سرودها و ترانه هاي ملي گرايانه در اين منطقه براي برگزاري مراسم نوروزي، همانطور که کاستلز ميگويد ضمن تضعيف ارزشها و حاکميت دولت-ملت ايراني، نشاندهندهي رشد احساسات ناسيوناليستي کردها است؛ بيانيه هشتصد تن از روشنفکران و فعالان فرهنگي و هنري ايراني نيز به جهت نگراني از اين تضعيف بود.
از ديدگاه کاستلز، سامان يافتن جنبش هاي اجتماعي از سال 1990 به بعد بر مبناي «هويت» است، منظور وي از هويت، فرايندي است که يک کنشگر اجتماعي به وسيله آن خود را ميشناسد. او سه نوع هويت را از هم متمايز ميکند: مشروعيت بخش، مقاومت، برنامهدار. هويت مشروعيت بخش، توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد مي شود تا سلطه آنها را بر کنشگران اجتماعي گسترش دهد و عقلاني کند. در اين رابطه دولت-ملت ايراني براي ممانعت از تضعيف هويت ايراني در بعضي از مناطق کردستان در حد توان از اجراي مراسمات نوروزي جلوگيري کرد. به غير از اين، در قالب سياستگذاري فرهنگي تمام توان خود را به کار بست تا مراسم نوروز طوري در کردستان برگزار شود که نمايانگر هويت ايراني – پارسي باشد، اما در اين زمينه موفق نشد.
نوع دوم هويت از نظر کاستلز مقاومت است که منجر به ايجاد جماعت ميشود. اين هويت به دست کنشگراني ايجاد ميشود که در اوضاع و احوال يا شرايطي قرار دارند که از طرف منطق سلطه بيارزش دانسته ميشود و يا داغ ننگ بر آن زده ميشود. جنبش نوروز خاکيپوشان نيز منجر به ايجاد اجتماعاتي در کردستان گرديد که نمادها، هنجارها، ارزشها و عقايد و حتي وجودشان براي گفتمان ايراني- پارسي به مثابه يک هويت مستقل نه تنها بيارزش، بلکه انکار ميگردد. تجمع هزاران نفري کردهاي ايلام و کرماشان براي اجراي مراسم نوروز شکل هايي از دفاع (واکنش) جمعي در برابر ظلم و ستم مرکز عليه کردها را شکل داد. ابراز شادي و هلپرکهي کردي با وجود اين همه رنج اجتماعي و اقتصادي ناشي از نظام سلطه، حاکي از ايجاد يک نوع هويت مقاومت در راستاي تحملپذيري اين رنج ها بود.
در نهايت از ديدگاه کاستلز، هنگامي که کنشگران اجتماعي با استفاده از هرگونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترس هويت جديدي مي سازند که موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف ميکند، نوع سوم هويت را ميسازند که با آن در پي تغيير شکل کل ساخت اجتماعي هستند. در جامعة شبکه هاي، جامعة مدني و نقش آن در ساختن هويت هاي مشروعيت بخش دچار بحران شده و ظهور هويتهاي مقاومت تقويت شده است و هويتهاي برنامهدار نيز از بسط و تحول همين هويت هاي مقاومت در حال جان گرفتن هستند. کاستلز تحت تاثير آراء تورن معتقد است که سومين فرايند ساختن هويت، يعني هويت برنامهدار، به ايجاد سوژه ميانجامد. سوژه ها (فاعلان) با اينکه به وسيله افراد ساخته ميشوند، همان افراد نيستند. سوژه ها کنشگران اجتماعي جمعي هستند که افراد به کمک آنها در تجربه هاي خود به معنايي همه جانبه دست مييابند. در اينجا، ساختن هويت، برنامه هاي براي يک زندگي متفاوت است که در جهت دگرگوني جامعه ميباشد. وي منبع بالقوه اصلي تغيير در جامعة شبکه هاي را هويت برنامهدار و خيزش سوژه ها و فاعلان جديد از دل جماعتهاي فرهنگي (هويت هاي مقاومت) در عصر اطلاعات ميداند.
در جامعة شبکهاي ايلام و کرماشان، آن چه شاهد آن هستيم تضعيف نقش مذهب در هويت سازي و تقويت نقش ناسيوناليسم کردي در اين فرآيند است. حضور زنان و مردان با هم و بدون حجاب، گواهي بر تضعيف نقش مذهب در اين بخش کردستان است. از سويي ديگر، برگزاري مراسمات نوروزي که آميخته با نمادها و هنجارهاي مربوط به کردستان بود، نشاندهنده کاهش نفوذ هويت ايراني در هويت سازي مردم کرد در اين بخش و افزايش نقش هويت کردي در برساختن آن است. چنين هويتي در بستر فضاي مجازي مشروعيت نهادهاي حاکم را به چالش کشيده و ضمن برساختن يک هويت مقاومت، از طريق خلق و انتشار علائم و تصاوير خاص کردها در فضاي مجازي به مثابه عرصه قدرت در جهان جديد که قرارگاه آن ذهن فرد کرد است، در نبرد با نهادهاي حاکم به ايجاد برنامهاي براي يک هويت و يک زندگي جديد منجر شده است. نتيجه اين هويت جديد برنامهدار، ايجاد و خيزش سوژهي کرد است، سوژهاي که ميخواهد خود خلق و ايجاد کند و تغيير دهد. در اين فرايند، ديگر سفره هفت سين و ديگر آداب پيشنهادي و برنامهريزي شده دولت حاکم که از طريق سياست فرهنگي قريب به صد سال است، براي سوژه کرد خلق و بر او اعمال ميشود، معنادار نيست؛ بلکه برافروختن آتش، هلپرکه و ساير رسوم خاص کردها داراي معنا و مفهوم خواهد بود.
در ضمن، از ديدگاه کاستلز، به مدد فناوري هاى جديد اطلاعات و ارتباطات، شبكه ها همزمان مركزگرا و مركززدا شدهاند. آنها ميتوانند بدون داشتن يك مركز به هماهنگى لازم برسند. در شبكه ها ما به جاى دستورالعملها، با تعاملات سر و كار داريم. بنابراين يك شبكه، از توانايى اداره سطوح بالايى از پيچيدگى بدون آسيبرسانى عمده برخوردار است (کاستلز، 1999: 9). چنين وضعيتي در جنبش نوروز خاکيپوشان مشهود بود؛ چنانچه جرقه نوروز خاکيپوشان در ماههاي منتهي به سال 2725 کردي در شهرهاي پيرانشهر و بوکان در مراسمات عروسي زده شد، اين ايده به مديريت حزب دموکرات کردستان منتقل و اين حزب با حمايت از کمپين نوروز خاکيپوشان همسو با مردم در گسترش آن موثر واقع گرديد؛ در نهايت اين ايده به ساير مناطق کردستان از جمله ايلام و کرماشان منتقل گرديد؛ تعامل مردم و حزب در اين فرايند، شبکه هاي از تعامل و ارتباط به صورت افقي و غيرآمرانه را شکل داد؛ در اين فرايند هيچ دستورالعمل يک جانبه هاي از بالا از هيچ طرفي صادر نگرديد، بلکه کل اين جنبش محصول تعامل و همکاري ميان حزب و مردم بود؛ چنين پديدهاي بيانگر ظهور يک جامعه شبکهاي در سراسر شرق کردستان بود.
در دهه هاي60 و 70 قرن بيستم ميلادي جنبشهايي معروف به «جنبشهاي اجتماعي جديد» در آمريکا شکل گرفت که با تعاريف سنتي از جنبشها همخواني نداشته و در شکل جنبشهاي مدني، محيط زيست، جنبش صلح، جنبش دانشجويي، حقوق بشر، پسااستعماري، ضدنژادپرستي و فمينيستي نمود پيدا کردند (گوهريمقدم و دهقاني محمدآبادي، 1390: 6). جنبش نورورز خاکيپوشان را ميتوان مصداق کامل يک جنبش ضداستعماري، ضدنژادپرستي و فمينيستي دانست؛ چرا که با طرح نمادها و نشانه هاي کردستاني از جمله پرچم کردستان، سرود ملي اي رقيب و سرودهاي حماسي ديگر مدلول کرد بودن را برجسته و با رد عناصر و نشانه هاي نوروز ايراني مانند سفره هفت سين، به طرد نمادهاي ايرانگرايانه پرداخت و در اذهان عمومي مردم کرد اشغال سرزميني کردستان توسط ملت فارس را به تصوير کشيد که بايد براي رهايي آن تلاش کرد. پوشيدن لباس خاکي به عنوان نماد پيشمرگه کرد و سردادن سرودهاي ملي مويد اين ادعا هستند. همچنين، اين جنبش يک جنبش ضدنژادپرستي نيز بود؛ چون با حذف تمام نمادهاي مربوط به ملت فارس تلاش ميکرد که به چپاول و سيطره صد ساله اين ملت بر نوروزو خاتمه دهد. همچنين اين جنبش چون با مشارکت عظيم زنان همراه بود، بسيار زنانه و فمينيستي بود.
با اين وصف، جنبش نوروز خاکيپوشان را ميتوان جزء جنبش هاي اجتماعي جديد قلمداد نمود؛ زيرا داراي اکثر ويژگيهايي بود که کاستلز براي جنبشهاي اجتماعي جديد برميشمارد: اين جنبش شبکهاي بود، زيرا کاربرد اينترنت و شبکههاي ارتباطي موبايل در آن نه تنها چشمگير بلکه اساسي بود و شايد بتوان گفت بدون اينترنت جنبش به وجود نميآمد. همچنين به طور همزمان محلي و جهاني بود، زيرا اگر از سويي در اکثر روستاها و شهرهاي کردستان برگزار ميشد؛ از سويي ديگر در بخشهاي ديگر کردستان و حتي جهان نيز به نحوي از انحا برگزار يا از آن حمايت ميشد. مثلا در عفرين پيام همدلي و همراهي با آن ارسال ميشد و يا دياسپوراي کرد در اروپا و امريکا با برگزاري مراسماتي از آن حمايت ميکرد. در ضمن بسياري از هنرمندان و شخصيتهاي کرد در ساير بخشهاي کردستان با ارسال پيامهايي با آن همراهي کردند. پيامهاي پشتيباني و همراهي هنرمنداني چون شوان پرور و شيخ مرشد غزنوي از آن جمله بود.
از ديگر ويژگيهاي جنبشهاي اجتماعي نوين خودجوشي آنهاست که معمولاً بر اثر اخگر خشم که مرتبط با يک رويداد خاص يا اوج نفرت از کُنش حاکمان است برانگيخته ميشوند که گذار از خشم به اميد از راه همانديشي در فضاي خودمختاري تحقُق مييابد. در رابطه با جنبش مورد مطالعه شايان ذکر است که اين ويژگي وجود داشت؛ چرا که جنبش نوروز خاکيپوشان حرکتي خودجوش بود که چند ماه قبل از سال نو کردي در مراسمات عروسي در شهرهاي کردستان جرقه آن زده شد، به دنبال واکنش رژيم به آن، نفرت عمومي مردم کرد نسبت به دولت حاکم برانگيخته شد، ملت کرد با همانديشي در دنياي خودمختار فضاي مجازي اوج نفرت خود را از نظام استعمارگر ايراني نشان داد و با پوشيدن لباس خاکي، جامانه و گولوني اعتراض خود را به اين رژيم ابراز کرد.
علاوه بر آن اين جنبش افقي بود؛ حتي ارتباط حزب دموکرات کردستان با آن يک رابطه متقابل و غيرسلسله مراتبي و همانديشانه بود، نه آمرانه و عمودي. همچنين اين جنبش بهشدت خود تأملگر و بيخشونت بود. مضاف بر تمام اين ويژگيها، جنبش مذکور در عين تاريخي و فرهنگي بودن، به شيوهاي بنيادين سياسي نيز بود. اين جنبش در بستر يک دموکراسي شبکه هاي، اعتراضي عظيم عليه استبداد و استعمار به راه انداخت. هلپرکه، پوشيدن لباس خاکي، جامانه و گولوني و نيز سر دادن شعارهاي کردانه، سرودن سرودهاي حماسي و ملي، همگي بيانگر جامعهاي آرماني بود که اعضاي اين جنبش براي آينده مردم کرد در شرق کردستان تصور ميکردند و آن کردستاني مستقل، آزاد، دموکراتيک و عادلانه بود. اين جنبش، ايده تمرکزگرايانه دولت- ملت ايراني را با بحران مواجه کرد و به طور غيرمستقيم نداي دولتي براي مردم ستمديده کردستان در آينده سر ميداد که به دور از سلطه مرکز و با مشارکت مستقيم شهروندان کرد تاسيس و اداره گردد.
نتيجهگيري
اين پژوهش نشان داد که جنبش نوروز خاکيپوشان از نوع جنبش هاي اجتماعي جديد است؛ زيرا ويژگيهاي اين جنبش ها از قبيل افقي بودن، شبکه هاي بودن و خودجوشي را داراست. علاوه بر آن، برخلاف جنبش هاي کلاسيک که عمدتاً متمرکز بر منابع اقتصادي بودند و اعضاي آنها به طبقة واحدي
تعلق داشتند و سازمانيافته تر و متمرکزتر بودند: اين جنبش فراطبقاتي و فراجنسيتي بود، از سازماندهي کم و غيرمتمرکز برخوردار بود و توجه عمده آن معطوف به کيفيت زندگي، هويت گروهي، فضاي زندگي و ارزشهاي فرامادي بود.
اين جنبش، در تضاد با سلطه دولت-ملت حاکم با هدف به دست گرفتن تاريخمندي ملت کرد پديد آمد. اين جنبش در بستر بحران دولت – ملت ايراني و با هدف تضعيف حکومت متمرکز و فاشيستي ملت فارس پديد آمد؛ به قول کاستلز اين جنبش وضعيت پارادوکسي را ايجاد کرد؛ زيرا از يک سو ناسيوناليسم ايراني را تضعيف و از سويي ديگر ناسيوناليسم کردي را به ويژه در جنوب شرق کردستان تقويت نمود.
در نهايت ميتوان جنبش «نورورز خاکيپوشان» را يک «جنبش افقي راديکال» نام نهاد؛ افقي به اين معني که برخلاف جنبشهاي کلاسيک که عمودي و سلسله مراتبي بودند، با بهرهگيري از فضاي مجازي در بستر جامعه شبکهاي کردستان و در ارتباط متقابل با حزب دموکرات کردستان به صورت همتراز شکل گرفت. اين ارتباط دو سويه و برابر بود؛ هر کدام از يکديگر ايده ميگرفت، بدون آن که ديگري را به زير سلطه خود درآورد. همچنين راديکال بود به اين معني خواهان تغييرات بنيادين در رابطه ميان ملت کرد و ملت فارس به صورتي بود که بتواند ريشههاي استثمار و استعمار ملت کرد توسط ملت فارس را بخشکاند.
فرجام سخن اين که آن چه براي جنبش مليگرايانه کردها تازگي و اهميت وافري دارد، تنها شکل جديد آن نيست، بلکه متکثر بودن، سراسري بودن و به ويژه فعال بودن آن در جنوب شرق کردستان بود؛ بخشي از سرزمين کردستان که در جنبشهاي کلاسيک کردستان به فراموشي سپرده شده بود و يا به دليل شکاف مذهبي و يا به هر دليل ديگري در حاشيه جنبش مليگرايانه کرد قرار گرفته بود. جنبش نوروز خاکيپوشان نشان داد که شکاف مذهبي که شايد باعث ايجاد پراکندگي در گفتمان ناسيوناليستي کردها در شرق کردستان ميشد، ديگر نمودي ندارد. ظهور اين جنبش نشاندهندهي يک شکاف بزرگ و عميق در جغرافياي سياسي ايران است و آن شکاف نه طبقاتي يا مذهبي، بلکه يک شکاف بزرگ ملي ميان ملت کرد از سويي و دو ملت فارس و ترک از سويي ديگر است. اگر چه پيشتر به نظر ميرسيد که تضاد ميان ملت کرد و ترک در ايران فعلاً فعال نيست، اما اتفاقات اروميه نشان داد که اين تضاد در حال فعال شدن است. علاوه بر آن، اين جنبش سراسري بود؛ يعني در تمام بخشهاي کردستان از شمال تا جنوب ايلام فعال بود و در نهايت اينکه در عين برخورداري از وحدت، متکثر نيز بود، يعني در ميان تمام گويشها، مذاهب و مناطق گوناگون کردستان رايج بود. اين جنبش نشان داد که ديگر مانند گذشته نميتوان يک مرکز واحد و خاص براي جنبش ناسيوناليستي ملت کرد در شرق کردستان تعيين کرد، هر بخشي از کردستان خود يک مرکز براي فعاليت ناسيوناليستي است و ايلام و کرماشان از نظر گرايشات ملي گرايانه با مرکز يعني موکريان و مهاباد تفاوتي ندارد و يقيناً ميتوان جمهوري دوم کردستان را در آنجا بنيان گذاشت.
پاورقي:
- new social movements
- Castells
- self-reflective
منابع:
ابوذر گوهري مقدم؛ محمدصادق دهقاني محمدآبادي، تأثير رسانه هاي مجازي بر جنبش اشغال وال استريت، رسانه، سال 22، شماره 3و4 (1390): 19-5.
آنتوني گيدنز، چشم انداز نظم جهاني، ترجمهي محمدرضا جلاييپور (تهران، مجلهي آفتاب، 1381).
سيد سعيد زاهداني، (1377)، «نظريهي ترکيبي در مورد جنبش هاي اجتماعي»، فرهنگ 27 و 28 (1377): 272-245.
غلامرضا غفاري؛ عادل ابراهيمي لويه، جامعه شناسي تغييرات اجتماعي (تهران، نشر آگرا، 1387).
کاروان موکرياني، فەزاي مەجازي و بزووتنەوە کۆمەڵايەتييەکان: خوێندنەوەيەکي تايبەت بۆ بزووتنەوەي کورداني ڕۆژهەڵات لەدواي ڕێفراندۆمي باشووري کوردستان و بوومەلەرزەکەي ئەزگەلەي کرماشان(پاييزي ساڵي 2017)، گۆڤاري تيشک 58 (2720): 103- 88.
کيت، نش، جامعه شناسي سياسي معاصر، ترجمهي محمدتقي دلفروز (تهران، انتشارات کوير،1384).
گي روشه، تغييرات اجتماعي، ترجمه منصور وثوقي (تهران، نشر ني، 1385).
مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه احد عليقليان، افشين خاکباز و حسن چاوشيان، (تهران،نشر طرح نو، 1380).
مانوئل کاستلز، قدرت ارتباطات، ترجمه حسين بصيريان جهرمي (پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1393).
مانوئل کاستلز، مانوئل (1394)، شبکههاي خشم و اميد: جنبشهاي اجتماعي درعصراينترنت، ترجمه مجتبي قليپور، (تهران، نشر مرکز، 1394).
Manuel Castells, Information Technology, Globalization and Social Development, (United Nations Research Institute for Social Development, Discussion Paper, 1999) 114.
Manuel Castells, The Network Society from Knowledge to Policy, (Washington DC: J. Hopkins, Centre for Transatlantic Relations, 2005).
Manuel Castells, Toward a Sociology of the Network Society, (Contemporary Sociology,20000), 29.
Smelser, Neil. Theory of collective behaviour, (New York, Free press, 1963).


