نشریه تیشک شمارە ٧٢ 

تبارشناسی امر کوردبودن:خوانشی فلسفی از سوژەگی، معرفت و مقاومت

منتشر شده در وبسایت مرکز مطالعات کوردستان – تیشک : 15.10.2025

حسینی، شاهو (٢٠٢٥):تبارشناسی امر کوردبودن:خوانشی فلسفی از سوژەگی، معرفت و مقاومت. نشریه تیشک، ٢٧، ٧٢، ص. ٦٢–٥١. https://doi.org/10.69939/TISHK0072

DOI 10.69939/TISHK0072

یکی از مشکلاتی کە هموارە در بازنمایی ناسیونالیسم کوردی مانع و محدودیتی عمدە بە حساب می‌آید، تقلیل‌گرایی ناسیونالیسم کوردی بە خواستەهای سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی است، تلاش برای سهیم‌شدن در ساختارهایی است کە سوژە‌ی مرکز(فارس) آن‌ها را برساختە است. در واقع کوردبودن و ناسیونالیسم کوردی هیچ‌گاه بەمثابە‌ی امر فلسفی همچون زیربنای امر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کوردی مورد توجە و مداقە قرار نگرفتە است. بدون تردید کوردبودن بەعنوان فرمی از هستی و وجود ضروری است تا بەمثابە‌ی تجربە‌ی زیستە‌ی کوردی مورد بررسی قرار بگیرد، آن‌گاه می‌توان از امرهای دیگر همچون پدیدەهای کوردی سخن گفت.

.

یکی از مشکلاتی کە هموارە در بازنمایی ناسیونالیسم کوردی مانع و محدودیتی عمدە بە حساب می‌آید، تقلیل‌گرایی ناسیونالیسم کوردی بە خواستەهای سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی است، تلاش برای سهیم‌شدن در ساختارهایی است کە سوژە‌ی مرکز(فارس) آن‌ها را برساختە است. در واقع کوردبودن و ناسیونالیسم کوردی هیچ‌گاه بەمثابە‌ی امر فلسفی همچون زیربنای امر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کوردی مورد توجە و مداقە قرار نگرفتە است. بدون تردید کوردبودن بەعنوان فرمی از هستی و وجود ضروری است تا بەمثابە‌ی تجربە‌ی زیستە‌ی کوردی مورد بررسی قرار بگیرد، آن‌گاه می‌توان از امرهای دیگر همچون پدیدەهای کوردی سخن گفت.

مساله‌ي «کوردبودن» امري است چندوجهي، پيچيده و در عين حال پويا که نمي‌توان آن را صرفا در قالب يک هويت اتنيکي يا جغرافيايي محدود کرد. کوردبودن يک «موقعيت وجودي» است که در تلاقي با مناسبات تاريخي، فرهنگي، سياسي و معرفت‌شناختي شکل مي‌گيرد و دائما در حال بازتعريف و بازتوليد است. اين موقعيت، هم محصول شرايط عيني تاريخي و اجتماعي و هم فرآيندي آگاهانه از سوي کنش‌گران کورد است که از دل آن «سوژەگي» يا «خودبودگي» کوردي ساخته مي‌شود؛ نوعي از سوژەگي که نه‌تنها در برابر هژموني‌هاي فرهنگي و سياسي مقاومت مي‌کند، بلکه با توليد دانش و گفتمآن‌هاي تازه، معاني جديدي از خود و جهان ارائه مي‌دهد. تجربه‌ي تاريخي کوردها، تجربه‌اي است از مواجهه مداوم با سياست‌هاي انکار و سرکوب، از تلاش براي حذف هويت و زبان گرفته تا محدوديت‌هاي فرهنگي و سياسي. اين تجربه‌ها در کنار تضادهاي دروني و تنوع جغرافيايي و فرهنگي موجب شده‌اند که امر کوردبودن به شکلي چندبعدي فرم بگيرد. اين پيچيدگي نه‌تنها در عرصه‌ي تاريخ و سياست، بلکه در حوزه فرهنگ، زبان و معرفت نيز انعکاس يافته و نشان‌دهنده‌ي يک فرآيند زنده و پويا است که هويت کوردي را از حالت ايستا و تثبيت‌شده خارج مي‌کند. از منظر فلسفي، فهم اين موقعيت وجودي نيازمند مراجعه به نظريه‌هاي قدرت، دانش و سوژەگي است. ميشل فوکو با مفهوم «تبارشناسي» به ما نشان مي‌دهد که چگونه دانش و قدرت به طور همزمان به توليد و کنترل هويت‌ها مي‌پردازند که «کوردبودن» نيز از اين قاعده مستثني نيست. سوژەگي کوردي نه‌تنها تحت تأثير گفتمآن‌هاي هژمونيک قرار دارد، بلکه با بازتوليد دانش، گفتمآن‌هاي بديل و مقاومت در برابر اين گفتمآن‌ها، به طور مستمر ساخته و بازساخته مي‌شود1. از سوي ديگر، فلسفه‌ي اسپينوزا با تأکيد بر مفهوم آزادي به‌عنوان «توانمندسازي شناختي» و رهايي از عواطف کور، چهارچوبي براي تحليل چگونگي تحقق خودآگاهي و فعال‌شدن سوژه‌ي کوردي در برابر شرايط سرکوب فراهم مي‌آورد. اين نگاه، کوردبودن را به‌عنوان فرآيندي از آگاهي، عقلانيت و اقدام مي‌نگرد که در آن سوژه مي‌تواند بر ساختارهاي قدرت فائق آيد و جايگاه خود را بازسازي کند2. در حوزه‌ي ناسيوناليسم، ناسيوناليسم کوردي نمادي از اين فرآيند پيچيده است. اين ناسيوناليسم نه صرفا يک پروژه سياسي-ملي، بلکه يک حرکت فلسفي و معرفت‌شناختي است که با نفي انکار و حذف، سعي دارد سوژه‌گي کوردي را به‌عنوان يک واقعيت زنده و معاصر تثبيت کند. ناسيوناليسم کوردي در برخورد با ايدئولوژي‌هاي هژمون، با بهره‌گيري از مفاهيم پست‌مدرن مانند چندصدايي، گسست و بازتعريف، راهي براي تداوم حيات فرهنگي و سياسي کوردها مي‌گشايد که در آن هويت‌ها ديگر جامد و ثابت نيستند، بلکه متغير، متداخل و انعطاف‌پذيرند. علاوه بر اين نبايد فراموش کرد که امر کوردبودن در چهارچوب جغرافياي سياسي معاصر، يعني ايران، ترکيه، سوريه و عراق، با شرايط متفاوت و متنوعي روبرو است. سياست‌هاي هر دولت، از سرکوب و تبعيض گرفته تا تعاملات استراتژيک و موقت، لايه‌هاي متعددي از تجربه‌ي زيسته را شکل داده‌اند. اين تجارب باعث شده است که سوژەگي کوردي به شکلي چندگانه و چندصدايي ظهور کند، که هر بخش آن با توجه به زمينه‌ي تاريخي و فرهنگي خاص خود، پاسخ‌ها و راهکارهاي متفاوتي براي حفظ و بازتوليد هويت ارائه مي‌دهد.

با توجه بە موارد ذکر شدە، مطالعه‌ي “امر کوردبودن” نه‌تنها به‌عنوان يک پديده‌ي تاريخي يا اجتماعي، بلکه به‌عنوان يک مساله‌ي فلسفي و معرفت‌شناختي ضروري است. اين مطالعه مي‌تواند به درک بهتر فرآيندهاي توليد هويت در جوامع چندفرهنگي و تحت فشار کمک کند و نشان دهد چگونه سوژەگي‌هاي جمعي و فردي در دل تنش‌ها قدرت و مقاومت بازتوليد مي‌شوند. در نهايت اين بررسي امکان مي‌دهد که نگاه‌هاي بسته و تک‌بعدي نسبت به هويت کوردي کنار گذاشته شود و به جاي آن، تصويري جامع، پويا و چندلايه از «کوردبودن» ارائه گردد3. اين نوشتار در پي آن است که از طريق تبارشناسي، پيچيدگي‌ها و چندبعدي بودن امر کوردبودن را آشکار سازد و نشان دهد که چگونه اين وجود در متن تنش‌هاي تاريخي و زيست‌بومي معاصر، همچنان پويايي و معنا مي‌يابد. به‌ويژه تأکيد خواهد داشت بر رابطه‌ي ميان تجربه‌ي زيستي فردي و جمعي کوردها از يک طرف و در نقطه‌ي مقابل ساختارهاي قدرتي که ضدتجربه را شکل مي‌دهند. پرسش اصلي اين است: «امر کوردبودن» چيست؟ آيا امر کوردبودن يک امر صرفا اتنيکي يا زيستي است؟ يک امر سياسي است؟ و يا مي‌توان آن را به‌عنوان امري هويتي –معرفت‌شناختي فهميد؟

“امر” چيست؟

“امر” در اصطلاحاتي نظير “امر سياسي، اجتماعي، ديني و…” بازنمايي يک قلمرو از تجربه، آگاهي، فهم، بينش و در واقع نحو‌ه‌ي خاصي از بودن يا يک افق پديداري در جهان است. اينجا واژه‌ي «قلمرو» بيانگر اين واقعيت است که «امر» صرفا مفهومي ذهني يا مجرد نيست، بلکه به حوزەاي از تجربه‌ي زيسته اشاره دارد؛ که در آن سوژه با جهان درگير مي‌شود، معنا ساخته يا مسدود مي‌شود و شکل خاصي از درک بودن شکل مي‌گيرد. براي نمونه «امر سياسي» قلمرويي ا‌ست که تجربه‌ي قدرت، تصميم، ستيز و طرد در آن روي مي‌دهد و يا «امر اجتماعي» يعني قلمرويي نسبتا مشخص که با قوانين خودش اداره مي شود، انسآن‌ها در درون آن و در ميان شبکه‌اي از نيروها، روابط، نابرابري‌ها و نهادها ساخت‌ يافتەاند. بەاختصار مي‌توان گفت که «امر» نوعي نظام پديداري فهم است کە معين مي‌کند چه چيز را چگونه مي‌توان فهميد. هر «امر»، نه فقط چيزي که درباره‌اش فکر مي‌کنيم، بلکه شيوه‌اي است که در آن هستي‌مان را تجربه مي‌کنيم. يعني “ امر سياسي” نحوه‌اي از بودن است در نسبت با قدرت، تصميم‌گيري يا طرد شدن، پس «امر کوردبودن» هم مي‌تواند نحوه‌اي از بودن باشد کە در آن هستي‌ را تجربە مي‌شود.

کوردبودن به‌مثابه‌ي امر فلسفي

اگر بپذيريم کە اگزيستانسياليسم فلسفه‌ي زيستن در بحران‌هاي آزادي، اضطراب است و مي‌توان آن را نوعي مواجهه با پوچي نيز بدانيم4، آنگاه کوردبودن خود شکلي از اگزيستانس است؛ يعني زيستن در حالتي که نه‌فقط از سوي ديگري انکار مي‌شود، بلکه همواره بايد خود را به‌مثابه‌ي سوژه‌ي ممکن بازتوليد کند. کوردبودن يعني زيستن در وضعيتي که بودن همواره مسئله‌ي ‌اساسي براي او است کە بايد هموارە توضيحش بدهي، از آن دفاع کني و حتي از نو خلقش کني. اينجا کوردبودن، در معناي ژرف اگزيستانسيال، يک «بودن مسئله‌دار» است؛ بودني که در آن هيچ تضميني براي شنيده‌شدن، ديده‌شدن و معتبر فرض شدن وجود ندارد. کوردبودن در واقع رويداد لحظه‌اي‌ است که همچون يک حقيقت جديد در شکاف نظم نمادين ايراني زاده مي‌شود. بدون ترديد کوردبودن در بسياري از لحظات تاريخي روي داده بوده است؛ رويداد زبان در بطن ممنوعيت، رويداد وجود در دل انکار، رويداد مقاومت در دل فراموشي. کورد بودن رويدادي ا‌ست که در آن، آنچه نبايد باشد هست مي‌شود و آنچه بايد خاموش باشد سخن مي‌گويد. بازنمايي تجربه‌ي زيسته‌ي کوردي بە مثابە‌ي امر فلسفي بيانگر اين واقعيت است کە کوردبودن، امري انتزاعي يا صرفا هويتي نيست، بلکه تجسم و بازتاب عميق‌ترين و اصيل‌ترين تجربه‌ي زيسته‌ي کوردها در هستي است؛ تجربه‌اي که از دل آن پرسش‌هاي فلسفي بنيادين سر برمي‌آورند. در اين تجربه‌ي زيسته، هستي کوردي در پيوندي مستقيم با سرکوب، تبعيض و انکار قرار دارد؛ با زبان، فرهنگ و حافظه‌اي در معرض تهديد و تلاش براي حفظ و بازآفريني مواجه است و در مواجهه با مرزهاي جغرافيايي، سياسي و معنوي، نوعي «بودن در انکار» و «هستي تعليق‌شدە» شکل مي‌گيرد. بدون درک عميق اين تجربه‌ي زيسته‌ با تمام تناقض‌ها، دردها، مقاومت‌ها و اميدها «کوردبودن» نمي‌تواند به سطح يک امر فلسفي ارتقا يابد؛ زيرا فلسفه تنها زماني متولد مي‌شود که تجربه‌ي زيسته به پرسش تبديل شود. تجربه‌ي زيسته‌ي کوردي، منبع زنده‌ي بروز پرسش‌هاي اگزيستانسيال و فلسفي است؛ پرسش‌هايي درباره‌ي هستي و نبود، زبان و سکوت، حافظه و فراموشي، قدرت و مقاومت. بدين‌گونه، کوردبودن به‌مثابه‌ي امر فلسفي زماني پديدار مي‌شود که تجربه‌ي زيسته‌ي کوردي به‌عنوان زمينه و بستر امکان پرسش فلسفي شناخته و بازشناسي شود. در اين معنا، کوردبودن نه فقط يک وضعيت، بلکه يک «احتمال فلسفه» است؛ يعني امکاني براي انديشيدن به جهان، نه از مرکز قدرت، بلکه از زخم حاشيه؛ نه از سوي نهاد، بلکه از سوي طرد‌شده؛ نه از سر پيروزي، بلکه از دل پايداري.

ناسيوناليسم کوردي، انقلابي معرفت‌شناختي

بدون شک  ناسيوناليسم کوردي نقشي فراتر از صرفا يک پروژه‌ي سياسي دارد؛ اين ناسيوناليسم انقلابي معرفت‌شناختي است که کورد را از جايگاه پذيرنده‌ي هويت تحميلي و ابژه‌ي ملي‌گرايي ايراني،ترکي يا عربي به جايگاه سوژه‌ي فعال، پرسشگر، جوينده‌ي حقيقت و باني هستي تبديل کرده است. وقتي گفته مي‌شود «ناسيوناليسم کوردي يک انقلاب معرفت‌شناختي است»، اين تعبير به معناي دگرگوني‌اي بنيادين در شيوه‌هاي شناخت، بازنمايي و ساخت سوژەگي در بستر قدرت و دانش است. اين انقلاب در سه سطح عمده نمود پيدا مي‌کند:

 در سطـح ســوژه (طـرز تفکــــر و خــــودآگـــاهي‌ کــــوردهــــا)

اينجا انقلاب معرفت‌شناختي يعني تغيير در نحوه‌اي که کوردها خودشان را مي‌فهمند و تعريف مي‌کنند. پيش‌تر بسياري از کوردها در چهارچوب روايت‌هاي غالب (ايراني، ترکي، عربي…) خود را اقليت يا حاشيه مي‌ديدند، اما با شکل‌گيري گفتمان ناسيوناليسم کوردي، خودآگاهي جديدي پديد آمد. سوژه‌ي کورد از «ابژه‌اي منفعل» به «فاعل آگاه و پرسشگر» تبديل شد. امر کوردبودن از امري تحميلي و بيروني به امر انتخاب‌شده، زيسته و بازتعريف‌شونده بدل شد.

 در سطح نهادهاي توليد دانش (رسانه، آموزش، فرهنگ)

اين انقلاب همچنين در ابزارهاي بازنمايي و بازتوليد دانش نمود پيدا کرده است، رسانه‌هاي کوردي به‌جاي بازنشر روايت رسمي دولتي، روايت‌هاي بديل و مقاومتي را توليد کرده‌اند. در ادبيات، تئاتر، تاريخ‌نگاري و موسيقي، تجربه‌ي زيسته‌ي کوردها نه‌تنها مستند شده بلکه با زبان و نمادهاي خودشان بازآفريني شده است. گسترش زبان کوردي و احياي حافظه‌ي تاريخي از نمونه‌هاي برجسته‌ همين بازسازي معرفتي است.

 در سطح ساختارهاي قدرت و بازنمايي (نقـــد گفتمــان‌هاي هــژمــونيک)

انقلاب معرفت‌شناختي ناسيوناليسم کوردي شامل چالش با گفتمان‌هاي مسلط قدرت است. مفهوم «ديگري‌سازي» که کورد را به‌عنوان تهديد يا بيگانه بازنمايي مي‌کرد، مورد نقد قرار گرفته است. روايت‌هاي هژمونيک ايراني، ترکي يا عربي درباره‌ي تاريخ، تمدن و مليت، از سوي گفتمان ناسيوناليسم کوردي زير سوال رفته‌اند. اين بازتعريف به شکل‌گيري يک قدرت بازنمايي بديل و چندصدايي منجر شده که هويت کوردي را از حاشيه به مرکز کشانده است.

زمينه‌هاي معرفتي و فرهنگي ناسيوناليسم کوردي: بازسازي سوژه‌گي

ناسيوناليسم کوردي را نمي‌توان صرفا به‌عنوان يک پروژه‌ي سياسي يا اجتماعي درنظر گرفت؛ اين پديده در بستر عميق‌تري از تحول معرفتي و فرهنگي شکل گرفته است که نقطه‌ي مرکزي آن بازسازي سوژەگي کوردي است. اين بازسازي نه‌تنها تجديد حيات فرهنگي و زباني، بلکه يک جراحي عميق بر ساختارهاي معرفتي است که در طول تاريخ سوژەگي، کورد را به شکل ابژه‌هاي منفعل در گفتمان‌هاي غالب قدرت فروکاسته است. در اين مسير، ناسيوناليسم کوردي بر پايه‌ي يک بستر معرفتي متشکل از تجربه‌هاي تاريخي زيسته، مقاومت فرهنگي و بازخواني انتقادي حافظه‌ي جمعي شکل گرفته است. اين بستر معرفتي در تقابل با گفتمان‌هاي غالب ملي-دولتي و ايدئولوژي‌هاي تحميلي تلاش مي‌کند تا امر کوردبودن را به‌مثابه‌ي يک امر پوياي هويتي بازتعريف کند که مستمر و در حال تحول است. در اين چهارچوب، ناسيوناليسم کوردي فرآيندي است که در آن کوردها نه فقط به‌عنوان حاملان يک فرهنگ تاريخي، بلکه به‌مثابه‌ي سوژه‌هاي فعال در توليد و بازتوليد دانش و هويت خود شناخته مي‌شوند. بازسازي سوژەگي کوردي به معناي احياي کنش‌گري تاريخي و معرفتي است؛ فرايندي که طي آن کوردها از وضعيت «ابژه» در گفتمان‌هاي سلطه‌گرانه به جايگاه «سوژه»ي آگاه و خلاق ارتقا مي‌يابند. اين بازسازي ماهيتي دوگانه دارد، هم فردي و جمعي، هم شناختي و عملي.  از منظر معرفتي، بازسازي سوژەگي به معناي نقد و بازخواني سنت‌ها، تاريخ و فرهنگ کوردي است؛ به گونه‌اي که به چالش‌کشيدن روايت‌هاي هژمونيک و دست‌يابي به فهمي عميق‌تر و چندلايه از هويت و تجربه‌‌ي زيسته ميسر شود. اين فرايند مستلزم گشودگي نسبت به تفاوت‌ها، تناقضات و پويايي‌هاي دروني فرهنگ کورد است و در عين حال بستري براي توليد گفتمان‌هاي نوين فراهم مي‌کند که قادر به بيان واقعيت‌هاي متنوع و پيچيده کوردي باشند. فراتر از آن بازسازي سوژەگي شامل فرايندي فرهنگي است که در آن زبان، هنر، ادبيات و نمادهاي فرهنگي به‌مثابه‌ي ابزارهايي براي بازآفريني هويت و ايجاد پيوندهاي اجتماعي و سياسي به کار گرفته مي‌شوند. زبان کوردي به‌عنوان يکي از ستون‌هاي اصلي اين بازسازي، نه فقط وسيله‌ي ارتباط، بلکه نمادي از مقاومت و استمرار هويت است که ناسيوناليسم کوردي به شکل آگاهانه بر آن تکيه دارد.

از نظر فرهنگي اين بازسازي سوژەگي باعث خلق فضايي مي‌شود که در آن تفاوت‌ها و چندصدايي‌ها امکان بروز و گفتگو مي‌يابند و گفتمان‌هاي غالب که پيش‌تر کوردبودن را محدود و تقليل داده بودند، دچار بحران و بازانديشي مي‌شوند. به اين ترتيب ناسيوناليسم کوردي به‌مثابه‌ي گفتماني باز و در حال تحول، امکان نقد ساختاري و بازتعريف مفاهيم بنيادين هويت را فراهم مي‌آورد. در اين چهارچوب، بازسازي سوژەگي يک فرآيند مستمر و نه يک وضعيت ثابت است؛ فرآيندي که همواره در حال بازخواني خود و شرايط تاريخي، سياسي و فرهنگي است و به همين دليل همواره پويا، چندصدايي و قابل نقد باقي مي‌ماند. اين ويژگي ناسيوناليسم کوردي را از ايدئولوژي‌هاي بسته و تحميلي متمايز مي‌کند و آن را به عنوان يک پروسه‌ي معاصر براي بازتوليد هويت و قدرت سياسي در سطحي فراتر از صرف يک جنبش اتنيکي معرفي مي‌کند.

قدرت، گفتمان و توليد سوژه در ناسيوناليسم کوردي

ميشل فوکو، در آثارش به‌ويژه در بحث‌هاي مربوط به قدرت، دانش و سوژه، نشان داده است که قدرت فراتر از ابزار سرکوب، ساختارها و شبکه‌اي است که حقيقت را توليد مي‌کند و سوژه‌ها را مي‌سازد. گفتمان‌ها، به‌مثابه‌ي مجموعه‌اي از قواعد و دانش‌هاي قابل پذيرش، تعيين مي‌کنند که چگونه افراد خود و جهان را مي‌بينند و معنا مي‌کنند5. در چهارچوب حاکميت‌هاي ملي و دولت‌هاي مرکزي، کوردها اغلب به‌عنوان «ديگري» تعريف شده‌اند؛ ابژه‌هايي که هويت‌شان نه از خود آن‌ها بلکه از بيرون و بر اساس ضرورت‌هاي امنيتي و سياسي تعريف شده است. اين تعريف باعث شده بود که کوردها در جايگاه يک «ابژه» قرار بگيرند که صرفا پذيرنده‌ي هويت تحميلي است و از امکان کنش‌گري و تعيين‌گري به‌شدت محروم شده‌اند. ناسيوناليسم کوردي اما اين گفتمان را به چالش کشيد و گفتمان جديدي شکل داد که در آن سوژه‌ي کورد به‌عنوان کنش‌گر، پرسش‌گر و جوينده‌ي حقيقت به رسميت شناخته شد. اين تحول به معناي انقلاب معرفت‌شناختي است؛ تغييري که نه فقط در سطح هويت، بلکه در سطح رابطه‌ي کورد با حقيقت، دانش و قدرت رخ داده است. به اين ترتيب سوژه‌ي کورد نه ابژه‌اي منفعل بلکه فاعلي فعال و داراي کنش‌گري آگاهانه شد.

ناسيوناليسم کوردي را شايد ‌بتوان به‌عنوان يک پديدە‌ي پست‌مدرن تحليل کرد که با ويژگي‌هاي مشخصي از فلسفه‌ي پست‌مدرن همسو است. برخلاف ناسيوناليسم‌هاي مدرن که اغلب مبتني بر روايت‌هاي کلان و هويت‌هاي ثابت و يکپارچه‌اند، ناسيوناليسم کوردي در چهارچوبي پويا، چندصدايي و انتقادي شکل گرفته است.

 نفي کلان‌روايت‌ ايراني و روايت‌ هژمونيک فارسي

ژان فرانسوا ليوتار، يکي از متفکران برجسته پست‌مدرن، کلان‌روايت‌ها را روايت‌هاي فراگير و غالب مي‌داند که هويت‌هاي متکثر را به هويت‌هاي يکسان و همگن تبديل مي‌کنند6. ناسيوناليسم کوردي به طور مشخص اين کلان‌روايت‌هاي ملي-دولتي را به چالش کشيده و آن‌ها را ناکافي مي‌داند، چراکه اين روايت‌ها کوردها را به اقليت‌هايي پنهان و مطرود در چارچوب دولت-ملت‌هاي ديگر تبديل کرده‌اند. اين نقد به معناي بازگشت به روايت‌هاي کوچک‌تر، محلي‌تر و چندصدايي است که هويت کوردي را به صورت پراکنده، گسسته و متکثر بازتعريف مي‌کند.

بازسازي سوژه‌گي و تمرکز بر کنش‌گري خرد

از منظر فوکو، قدرت و دانش رابطه‌اي پيچيده و متقابل دارند و سوژه‌ها در توليد دانش و هويت نقشي فعال و خلاق ايفا مي‌کنند. ناسيوناليسم کوردي اين تفکر را به کار مي‌گيرد و سوژه‌ي کورد را نه به‌عنوان ابژه‌اي منفعل، بلکه به‌عنوان کنش‌گري فعال و آگاه در فرآيند بازتعريف هويت مي‌بيند. اين تأکيد بر کنش‌گري خرد و بازسازي مستمر سوژەگي، نمونه‌اي از خصلت پست‌مدرن است که در مقابل ساختارهاي قدرت عظيم و هژمونيک قرار دارد.

 پذيرش چندصدايي و تنوع فرهنگي

پست‌مدرنيسم، هويت‌هاي چندگانه، متکثر و حتي متناقض را به رسميت مي‌شناسد. ناسيوناليسم کوردي نيز بر تنوع فرهنگي و سياسي کوردها تأکيد مي‌کند و تلاش دارد هويت کوردي را به‌عنوان مجموعه‌اي از روايت‌ها و تجربه‌هاي متنوع جداي از هويت‌هاي استثمارگر و استعمارگر تعريف کند، نه يک هويت برساختە، کليشه‌اي، مبتذل و ثابت غيرکوردي.

  بازانديشي و سياليت هويت

پست‌مدرنيسم به جاي هويت‌هاي ثابت و از پيش تعيين‌شده، به هويت‌هاي سيال، متغير و در حال تحول مي‌پردازد. ناسيوناليسم کوردي نيز از اين منظر، به‌عنوان يک گفتمان باز و فرايندي مستمر براي بازتعريف و بازتوليد هويت مطرح مي‌شود که در پاسخ به شرايط تاريخي و سياسي متغير همواره تغيير مي‌کند و شکل جديدي مي‌يابد. در واقع ناسيوناليسم کوردي نه يک ايدئولوژي بسته و تحميلي، بلکه يک گفتمان پست‌مدرن است که با بازسازي سوژەگي، نقد روايت‌هاي هژمونيک و پذيرش چندصدايي، به دنبال تحقق هويتي پويا و آزاد براي کوردهاست7.

اسپينوزا و آزادي به‌مثابه‌ي توانمندسازي شناختي

باروخ اسپينوزا در فلسفه‌ي خود، آزادي را به‌عنوان توانمندسازي شناختي و عقلاني تعريف مي‌کند؛ يعني آزادي واقعي زماني حاصل مي‌شود که انسان از تأثيرات کور عواطف منفعل رها شده و بتواند با قدرت عقل خود، به فهم درست از خود و جهان برسد. براي اسپينوزا آزادي يعني تسلط بر خويشتن و استفاده‌ي خردمندانه از نيروهاي ذهني8. اين نظريه در تحليل ناسيوناليسم کوردي قابل استفاده است، زيرا اين جنبش به کوردها کمک کرده است که از وضعيت انفعالي و سرکوب‌شده بيرون بيايند و با استفاده از خرد و شناخت، جايگاه خود را بازتعريف کنند. ناسيوناليسم کوردي فرايندي است که به وسيله‌ي آن کوردها توانمندي شناختي خود را افزايش داده‌اند؛ يعني از مصرف‌کننده‌ي صرف روايت‌هاي غالب به توليدکننده و نقدکننده‌ي آن‌ها بدل شده‌اند. اين امر موجب شده است که کوردها بتوانند آزادي خود را به‌عنوان کنش‌گران سياسي، فرهنگي و اجتماعي تجربه کنند و صرفا به عنوان موضوع سرکوب باقي نمانند.

ناسيوناليسم کوردي، گفتمان نه ايدئولوژي

کوردبودن نه‌تنها يک امر زيستي يا اتنيکي، بلکه يک پديده‌ي تاريخي، سياسي و گفتماني‌ست و اين پديده تحت فشار قدرت، گفتمان و مقاومت دائما در حال بازتعريف است. در واقع يکي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي ناسيوناليسم کوردي اين است که برخلاف ايدئولوژي‌هايي که از بالا و از جانب قدرت‌هاي سياسي تحميل مي‌شوند يک گفتمان اينترسوبژکتيو است؛ يعني محصول رابطه‌اي ميان سوژه‌هاي کورد است که بر اساس تجارب مشترک، خاطرات جمعي و مقاومت تاريخي شکل گرفته است. اين گفتمان به صورت مداوم در حال تحول، بازتعريف و نقد است و از همين رو نمي‌توان آن را به صورت يک ايدئولوژي بسته تعريف کرد. به جاي آن، ناسيوناليسم کوردي بايد به‌عنوان يک جريان فکري، اجتماعي و سياسي پويا ديده شود که سوژه‌ي کورد را از وضعيت منفعل به جايگاه کنش‌گر و بازتعريف‌کننده‌ي هويت ارتقا مي‌دهد9.

امر کوردبودن: هويت، سياست و وضعيت وجودي

امر کوردبودن را مي‌توان در سه سطح تحليل کرد:

هويت ملي: تعلق به زبان، فرهنگ و سنت‌هاي خاص کوردي که پاسخ به پرسش «من کيستم؟» است. اين سطح بيش‌تر به حوزه‌ي فرهنگي و اجتماعي مربوط مي‌شود.

امر سياسي: تلاش براي به رسميت شناختن حقوق سياسي، اجتماعي و اقتصادي کوردها و شکل‌گيري يک پروژه‌ي ملي سياسي.

وضعيت وجودي: تجربه‌ي بودگي کوردها هموارە با تبعيض، سرکوب، مقاومت و تلاش براي بقا همراه است. اين سطح به معناي وضعيتي است که سوژه‌ي کورد در آن به‌عنوان يک موجود تاريخي و سياسي قرار گرفته است.اين چندلايه‌بودن امر کوردبودن نشان مي‌دهد که نمي‌توان آن را به يک مفهوم ساده و تک‌بعدي فروکاست. اين امر هم سياسي است، هم فرهنگي و هم معرفت‌شناختي.

کلام پاياني:

انقلاب معرفت‌شناختي ناسيوناليسم کوردي پيامدهاي وسيعي داشته است. اين انقلاب باعث شده است که کوردها خود را نه صرفا به عنوان اقليت سرکوب، استثمار و استعمارشدە، بلکه به‌عنوان سوژه‌اي فعال و آگاه ببينند که حق جستجوي حقيقت درباره‌ي خود و جهان را دارد. اين تحول معرفت‌شناختي، امکان شکل‌گيري پروسه‌هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي جديد را فراهم کرده است که در آن‌ها روايت‌هاي غالب به چالش کشيده مي‌شود و تاريخ، هويت و جايگاه کوردها به شکل تازه‌اي تعريف مي‌گردد. بنابراين ناسيوناليسم کوردي را بەتاکيد بايد بيش از هر چيز يک انقلاب معرفت‌شناختي دانست که سوژه‌ي کورد را از جايگاه ابژه‌ي پذيرنده‌ي هويت تحميلي به جايگاه سوژه‌ي فعال، پرسش‌گر و جوينده‌ي حقيقت تبديل کرده است. اين گفتمان نه محصول تحميل از بالا، بلکه نتيجه‌ي رابطه‌اي اينترسوبژکتيو ميان سوژه‌هاي کورد است که از پايين و بر اساس تجربه و کنش جمعي شکل گرفته است. از اين رو ناسيوناليسم کوردي يک پروژه‌ي باز، پويا و در عين حال قابل نقد است که در آن آزادي، خرد و سوژەگي در حال بازتوليد و تحول هستند و اين امر مسير کوردها براي پويايي بيشتر را هموار مي‌کند.

منابع:

1-Michel Foucault: Subjekt und Macht. In: Michel Foucault: Analytik der Macht. Suhrkamp, Frankfurt am Main 2005.

2- Monika Oertner: Vier Bedeutungsebenen von Freiheit in der Philosophie des Benedictus de Spinoza, Universität Konstanz Geisteswissenschaftliche Sektion Fachbereich Philosophie, im Dezember 2000.

3- Andrea Fischer-Tahir, “Wir gaben viele Märtyrer”: Widerstand und kollektive Identitätsbildung in Irakisch-Kurdistan, Herausgeber ‏ : ‎ Unrast Verlag, 2003.

4- Jean-Paul Sartre, Der Existentialismus ist ein Humanismus und andere philosophische Essays 1943 – 1948, Übersetzung:Bökenkamp, Werner,  Verlag: Rowohlt Verlag, 2000.

5- Michel Foucault: همان

6- Jean-François Lyotard, Das postmoderne Wissen: Ein Bericht, Peter Engelmann, Übersetzer:Peter Engelmann

7- Peter ,Engelmann, Postmoderne und Dekonstruktion: Texte französischer Philosophen der Gegenwart, Verlag: Reclam, 1990

8- Monika Oertner: همان

9- Fabian Richter, Identität, Ethnizität und Nationalismus in Kurdistan: Festschrift zum 65. Geburtstag von Prof. Dr. Ferhad Ibrahim Seyder, Herausgeber ‏ : LIT Verlag, 2015.

وتارەکانی تر

لۆگۆی ناوەند

ئەم وتارە هاوبەش بکە!