نشریه تیشک شمارە ٧٢ 

بررسی جنبش «نوروز خاکیپوشان» به مثابه یک جنبش افقی رادیکال در ایلام و کرماشان

منتشر شده در وبسایت مرکز مطالعات کوردستان – تیشک : 15.10.2025

بهرەمند، کاروان (٢٠٢٥):بررسی جنبش «نوروز خاکیپوشان» به مثابه یک جنبش افقی رادیکال در ایلام و کرماشان. نشریه تیشک، ٢٧، ٧٢، ص. ٦٢–٥١. https://doi.org/10.69939/TISHK0072

DOI 10.69939/TISHK0072

امروزه اعتراف به نقش شبکه‌‏هاي مجازي در ايجاد تعامل ميان افراد در سراسر جهان انکارناپذير است. شبکه‌‏هاي مجازي اين امکان را در اختيار کاربران قرار مي‏دهند که افکار، عقايد و مواضعشان را با تعداد زيادي از افراد به اشتراک بگذارند و زمينه را براي انجام فعاليت‏هاي سياسي فراهم کنند. حال در اين مقاله با توجه به متکي بودن جنبش مورد مطالعه يعني جنبش نوروز خاکي‏پوشان، بر اساس نظريه جامعه شبکه ه‏اي کاستلز و ديدگاه وي درباره جنبش‏هاي اجتماعي به بررسي اين جنبش در ايلام و کرماشان مي‌‏پردازيم.

مقدمه و بيان مسئله

يکي از پديده‎ هايي که امسال شاهد آن بوديم برگزاري مراسمات نوروزي به مدت بيش از يک ماه و نيم در شرق کردستان بود.  اين پديده به مثابه يک حرکت جمعي و خودجوش در ادامه جنبش ژينا شکل گرفت؛ به همين دليل بررسي و واکاوي آن‏ ضروري است. آنچه اهميت بررسي اين پديده را شايد دو چندان کند، يکي سويه ‏هاي هويت ‎‌خواهي اين جنبش و ديگري دوري آن از سيطره دولت – ملت حاکم و خلق زيست-جهاني متفاوت از آن در بستر فضاي مجازي بود. گسترش شبکه‌‏هاي اجتماعي مانند اينستاگرام و تلگرام در کردستان در فرآيند جنبش نوروز کردستان اين توانايي را ايجاد کرد که به تعبير گرامشي سلطه فراگير دستگاه‏هاي مشروعيت‎ ساز نظام سياسي منبعث از گفتمان شيعي-پارسي را با اخلال مواجه کرده و پادگفتمان‏هايي اعتراضي و هويت‎خواهي با عناصر و نشانه‏ هاي کردانه ايجاد کند. اين تحول و جهان شکل گرفته از آن به تعبير هابرماس زيست – جهاني متفاوت ساخته که از طريق آن انسان کرد توانسته براي خود زندگي و سلوک جديدي را خلق کند.

به نظر نگارنده اولين نشانه ظهور اين سبک و زندگي نوين انسان کرد درشرق کردستان براي اولين بار در رويداد زلزله ازگله کرماشان در سال  1396 به نمايان گذاشته شد. پس از اين زلزله بود که براي اولين بار در خاورميانه يک رخداد طبيعي در بستر فضاي مجازي به يک جنبش مردمي و هويت‎خواهانه بدل گشت و مرز انسان کرد با غيرکرد در ايران ترسيم شد و از دل يک پديده طبيعي مانند زلزله يک جنبش اعتراضي بيرون آمد. موکرياني نيز در پژوهشي تحت عنوان «فضاي مجازي و جنبش‎هاي اجتماعي: مطالعه موردي جنبش کردهاي ايران کردستان پس از رفراندوم اقليم کردستان و زلزله ازگله کرماشان در پاييز 2017»، نقطه شروع جنبش‎هاي اجتماعي جديد در ايران کردستان را حرکات اعتراضي مردم شرق کردستان پس از زلزله کرماشان طي مراسم تشييع جنازه يک شهروند بوکاني و نيز اعلام همبستگي با مردم اقليم کردستان در جريان برگزاري همه‎پرسي سال 2017 براي استقلال کردستان مي‎داند (موکرياني،2720: 103-88). اين فرايند در جنبش ژينا و نيز در مراسمات نوروزي امسال و سال گذشته به وضوح قابل مشاهده بود.

آن چه نوروز خاکي‎پوشان را به مثابه يک جنبش از جنبش‎هاي قبلي کردستان متمايز مي‎کند، خصلت خودجوشي، غير سلسله‎ مراتبي و نيز بهره‌گيري آن از فضاي مجازي در سراسر شرق کردستان بود. چنين ويژگي‎هايي سؤالاتي اساسي را به ذهن متبادر مي‎سازد و آن اين است که جنبش نوروز خاکي‎پوشان چه نوع جنبشي است؟ يک جنبش کلاسيک است يا جديد و اگر جديد است داراي چه ويژگي‎هايي است؟ اين جنبش چگونه به  جنوب شرق کردستان انتشار يافته و داراي چه پيامدهايي براي جنبش ملي‎ گرايي ملت کرد است؟ در ادامه با بهره‎گيري از نظريات جنبش‏هاي اجتماعي سعي مي‎شود که به سؤالات مذکور پاسخ مناسبي داده شود.

مباني نظري جنبش‏هاي اجتماعي

از يک جهت، نظريه‌‏هاي مربوط به جنبش‏هاي اجتماعي را مي‏توان در سه گروه طبقه‏ بندي کرد:  فردگرا، رابطه ‎گرا و جامعه ‏گرا. از ديدگاه فردگرايانه، علل عمده براي جنبش‏هاي اجتماعي ممکن است انگيختگي شرکت‏کنندگان(تاک) و يا تحريک (بلومر) باشد. از ديدگاه رابطه‏گرايان، سرخوردگي نسبي (ديويس)، سازمان (مک کارتي، زالد و تيلي)، ايدئولوژي(تاک، بلومر، ويلسن و تورن)، اعتقاد جمعيت(تيلي)، هويت(ملوچي) و بستگي اجتماعي و شکل‏بندي منافع(سکات) مي‏توانند عوامل اصلي باشند. از ديدگاه جامعه‌‏گرايانه، شرايط اجتماعي(ويلسن)، بازنگري در تعريف ارزش‏ها و هنجارها(سملسر)، فاصله در توسعه(ديويس)، تخاصم طبقاتي فرهنگي(تورن) و تخاصم سياسي يا طبقاتي(سکات) مهم‏ترين عوامل تعيين‏کنندة جنبش‏هاي اجتماعي هستند (زاهداني، 1377: 272-245).

تاک اشاره مي‏کند که انگيختگي افراد، مجموعه ه‏اي از اعتقادات مي‏سازد که بروز و رشد جنبش‏هاي اجتماعي را موجب مي‏شود. باتامور، جنبش اجتماعي را نوعي کوشش جمعي براي پيشبرد يا مقاومت در برابر دگرگوني مي‏داند. به نظر تيلي، جنبش‏هاي اجتماعي نوعي عمل جمعي‏اند که در وضعيت‏هايي که وي آن را حاکميت چندگانه مي‏خواند، رخ مي‏دهند. او به نقش دولت در تقويت يا سرکوبي جنبش‏ها اعتقاد دارد. اسملسر، جنبش‏هاي اجتماعي را پاسخي به ساختارها و موقعيتي که کنشگران در آن محيط هستند، مي‏داند. وي استدلال مي‏کند که براي بروز جنبش، تکوين شرايطي چون، زمينه ‏هاي ساختاري، فشار ساختاري، باورهاي تعميم ‏يافته، عامل‏هاي شتاب‏دهنده، گروه هماهنگ و عملکرد کنترل اجتماعي ضروري است (اسملسر، 1963).

بر اساس يک مبناي ديگر، جنبش‏هاي اجتماعي به دو دستة جنبش‏هاي اجتماعي قديمي و جنبش‏هاي اجتماعي جديد تقسيم مي‏شوند: جنبش‏هاي دستة اول مربوط به دورة شروع تجدد هستند که عمدتاً متمرکز بر منابع اقتصادي بودند. اعضاي آن‏ها به طبقة واحدي تعلق داشتند و سازمان‏يافته‌‏تر و متمرکزتر بودند،  مانند جنبش‏هاي کارگري و دهقاني قرن نوزدهم. جنبش‏هاي اجتماعي جديد متمرکز بر روي موضوعات و منافع جديد هستند و توجة عمده‏‌‏شان ‎معطوف به کيفيت زندگي، هويت گروهي، فضاي زندگي و ارزش‏هاي فرامادي و غيره است (غفاري و ابراهيمي‏لويه،1385: 216).

جنبش‏هاي اجتماعي جديد1 كه از دهه1960 به وجود آمدند، داراي ويژگي‏هاي زير هستند:

 عملکـرد غير ابزاري کـه به معناي دارا بودن علايق و نگرانيهاي جهان شـمول و اعتراض‏آميـز نسـبت بـه وضعيـت اخلاقي جوامـع غربي بـود.
 جهت‏گيري مبتني بر جامعه مدني و نه دولت.
 بدبيني نسبت به ساختارهاي بورکراتيک متمرکز

 توجه به جنبه‏ هايي نظير فرهنگ، شـيوه ‏هاي زندگي و مشارکت در سياست و اعتراض سمبليک تا ادعاي حقوق اجتماعي و اقتصادي
 توسـل به شـيوه ‏هاي غير رسمي، باز و انعطاف پذير سـازماندهي
 اتکاي شـديد به رسـانه ‏هاي جمعي
 تمرکز بر شيوه‏ي زندگي و سياست هويت (نش،1384: 132-131).

تورن، جنبش‏هاي اجتماعي را نيروهايي مي‏داند که نظام موجود را به مبارزه مي‏طلبند و درصدد تغيير جامعه هستند. بر اساس آراء تورن جنبش‏هاي اجتماعي از سه اصل هويت، ضديت و همگاني بودن به وجود مي‏آيند (روشه،1385: 130و131). از نظر آلن تورن جنبشهاي اجتماعي صرفاً پاسخي غيرعقلاني به اختلاف ها يا بي‎‌عدالتي ‏هاي اجتماعي نيستند، بلكه در بردارنده‏ي ديدگاه ها و راهبرد هايي هستند كه نشان مي‎دهند چگونه مي‏توان بر اين اختلاف ها و بي‌‎عدالتي‏ ها چيره شد. تورن معتقد است که هميشه در جامعه بين دو جنبش تضاد و درگيري است. يعني بين جنبش مسلط و جنبش تحت سلطه. جنبش مسلط سعي در تثبيت و حفظ وضع موجود دارد و جنبش تحت سلطه سعي در تغيير وضع موجود. هدف اصلي اين جنبش‎ها در دست گرفتن تاريخمندي است كه عبارت است از شيوه‏ي نگرشي كه در آن از شناخت فرايندهاي اجتماعي براي تغيير شكل شرايط اجتماعي زندگي استفاده مي‏شود.

چارچوب مفهومي

شبکه‌‏هاي اجتماعي، فضاهايي در دنياي مجازي هستند که براي ارتباط ميان افراد مختلف با سطوح گوناگون دسترسي به وجود آمده‏اند. اين شبکه‌ ‏ها، که داراي ويژگي‏ هايي چون به اشتراک‏ گذاري، بسيج‏ کنندگي و سازماندهي، دوستي، اعتماد، نقد بي‌‏رحمانه، خرد جمعي، جهاني بودن، سرگرمي، ساختار دموکراتيک، تحرک اجتماعي و … هستند (ضيايي پور، 1388). اولين شبکه اجتماعيFriendster است که در سال 2004 در هاروارد راه‏اندازي شد. مانوئل کاستلز، با مهم دانستن نقش و جايگاه اطلاعات از ظهور جامعه‏‌ي شبكه‏اي خبر مي‎دهد. استدلال اصلي كاستلز در كتاب سه جلدي‏اش با عنوان «عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ» آن است كه همه‏ي جهان جديد به صورت يك شبكه در آمده است. شبكە ه‎اي كه بافت اصلي و تار و پود آن را اطلاعات و نظام ارتباطات الكترونيکي تشكيل مي‎دهد (کاستلز، 1380). از نظر كاستلز فرايند جهاني شدن و به تبع آن شبکه‏اي شدن جامعه، موجب ظهور جنبش‎هاي متعرض و مخالفي شده است که در مقابل شبكه‌ ه‏اي شدن جامعه مقاومت مي‏کنند. كاستلز با بررسي موردي جنبش‏ هاي معترض و مخالف به اين نكته اساسي توجه مي‎كند كه همه نهضت‏ها عليرغم تفاوتهاي اساسي با يكديگر، پديداري را به وجود مي‏آورند كه وي از آن با عنوان «هويت‏ هاي مقاومت» ياد مي‎كند. اين هويت ‏ها، در برابر سيل بنيان‏كن شبكه اي شدن عالم در تلاشند تا در برابر تغييراتي كه در عالم در حال وقوع است مقاومت ورزند. به اعتقاد كاستلز اين فشارهاي دروني و بيروني موجب تضعيف حكومتهاي ملي خواهد شد و نوعي بحران حاكميت را به همراه خواهد آورد. اين تحول، چنان كه اشاره شد، وضعيت متناقض‎نمايي را پديد مي‏‌آورد كه در آن از يك سو گرايش‎ هاي ملي‎ گرايانه قوت مي‎يابد و از سوي ديگر حاكميت‎ هاي ملي تضعيف مي‏شود (گيدنز، 1381: 11). كاستلز معتقد است كه جنبش‏هاي اجتماعي را بايد از زبان خود آن‏ها شناخت يعني ماهيت جنبش‎هاي اجتماعي همان است كه خود مي‏گويند. اعمال آن‏ها تعريفي است كه از خود ارائه مي‎دهند. از سويي ديگر جنبش‏هاي اجتماعي مي‏توانند به لحاظ اجتماعي محافظه كار، انقلابي يا هر دو باشند و يا اين كه هيچ كدام نباشند. از ديدگاه تحليلي جنبش‎هاي اجتماعي خوب و بد وجود ندارند و آنها همه نشانه‌ ه‏ا و علايم جوامع ما هستند.

کاستلز2  کتاب «شبکه‌‏هاي خشم و اميد، جنبش‏هاي اجتماعي در عصر اينترنت» را با هدف پيشنهاد فرضيه‏ هايي بر مبناي مشاهدات خود در مورد ماهيت و ديدگاه ‏هاي مربوط به جنبش‏هاي اجتماعي شبکه‏اي، به اميد شناسايي مسيرهاي جديد تغيير اجتماعي در زمان ما و انگيختن بحث ‏هايي در مورد نشانه ‏هاي عملي و سياسي آن‏ها مي‏نويسد.

از ديدگاه کاستلز، سامان يافتن جنبش هاي اجتماعي از سال 1990 به بعد بر مبناي «هويت» است ، منظور کاستلز از هويت، فرايندي است که يک کنشگر اجتماعي بوسيله آن خود را مي‎شناسد و عمدتاً بر مبناي يک خصيصه يا مجموعه ه‎اي از خصائص فرهنگي و بدون اشاره به ساير ساختارهاي اجتماعي، معنا و جهان معنايي خود را مي سازد. در نهايت کاستلز اينگونه استدلال مي‎کند که در سرتاسر جهان معاصر، شاهدِ افزايش فاصله ميان شبکه (جهاني شدن) و فرد (هويت) هستيم. در واقع، جريانِ متضادي ميانِ جهاني شدن ( توسط تکنولوژي اطلاعات) از يک سو و کنش هاي ناشي از هويت از سوي ديگر برقرار است. کاستلز بر اين نظر است که هويت، امري است که توسط کنشگران و به صورتي جمعي ساخته مي شود (کاستلز، 2012: 4). وي سه صورت و منشاء برساختن هويت را از هم متمايز مي کند:

 هويت مشروعيت بخش: اين نوع هويت توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد مي‏شود تا سلطه آنها را بر کنشگران اجتماعي گسترش دهد و عقلاني کند.

 هويت مقاومت: اين هويت به دست کنشگراني ايجاد مي شود که در اوضاع و احوال يا شرايطي قرار دارند که از طرف منطق سلطه بي‎ارزش دانسته مي‏شود و يا داغ ننگ بر آن زده مي‎شود.

 هويت برنامه‌‎دار: هنگامي که کنشگران اجتماعي با استفاده از هرگونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترسي هويت جديدي مي سازند که موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف مي‎کند و به اين ترتيب در پي تغيير شکل کل ساخت اجتماعي هستند، اين نوع هويت تحقق مي يابد.

کاستلز بر مبناي نظريه هاي گرامشي استدلال مي‏کند که هويت مشروعيت‎ بخش، جامعه مدني ايجاد مي‏کند. يعني مجموعه ه‏اي از سازمانه ‏ها و نهادها و همچنين مجموعه هاي از کنشگران اجتماعي سازمان يافته و ساختارمند اين مجموعه هويتي را بازتوليد مي‏کند که منابع سلطه ساختاري را البته گاهي به شيوه اي پر تعارض، عقلاني مي‏سازد. نوع دوم هويت ‏سازي، يعني هويت مقاومت، منجر به ايجاد جماعت مي‏شود. اين هويت شکل‏ هايي از دفاع (واکنش) جمعي را در برابر ظلم و ستم ايجاد مي‏کند که در غير اين صورت تحمل‎ ناپذير بودند. کاستلز در نهايت، تحت تاثير آراء تورن معتقد است که سومين فرايند ساختن هويت، يعني هويت برنامه‌‏دار، به ايجاد سوژه مي‏انجامد. سوژه ها (فاعلان) با اينکه به وسيله افراد ساخته مي‏شوند، همان افراد نيستند. سوژه‌‎ها کنشگران اجتماعي جمعي هستند که افراد به کمک آنها در تجربه‏ هاي خود به معنايي همه جانبه دست مي‎‌يابند. در اينجا، ساختن هويت، برنامه‏اي براي يک زندگي متفاوت است که در جهت دگرگوني جامعه مي‏باشد.

او، ارتباطات را به معني به اشتراک گذاشتن معاني ازمجراي تبادل اطلاعات مي‏داند (کاستلز،1394: 13) و سپس سه گونه اصلي ارتباطات را به اين ترتيب معرفي مي‏کند: ارتباطات جمعي، ارتباطات ميان‏فردي و نوع جديدي که وي آن را ارتباط جمعي خودانگيز مي‏نامد. به اعتقاد کاستلز،  اگر چه فناوري اطلاعات، ارتباطات جمعي نظير تلويزيون، روزنامه و راديو را متحول ساخته و حتي الگويي جديد از ارتباطات ميان فردي را به کمک بستر اينترنت فراهم آورده است، اما نقطه اوج تأثير فناوري اطلاعات را بايد ايجاد ارتباطات جمعي خودانگيز دانست. ارتباط جمعي خودانگيز در بستر اينترنت به وقوع مي‏‌پيوندد و به موجب آن فرد خود به توليد پيام و ارسال گسترده آن مبادرت مي‎کند و به اين سبب شکلي جديد از ارتباطات ظهور مي‏کند که بين ارتباط جمعي و ارتباط ميان فردي قرار دارد. اين شکل از ارتباطات در بستر فناوري هاي جديدي نظير فعاليت هايي همچون وبلاگنويسي و شبکه‏‎ هاي اجتماعي امکان ظهور يافته است.

 كاستلز اينترنت را شاهرگ اقتصاد جهاني به هم پيوسته مي‏داند (کاستلز،1394: 65). او معتقد است در دو دهه‏‌ي گذشته، اقتصادي جديد در مقياس جهاني پديدار شده است که مي‏توان آن را اقتصاد اطلاعاتي ناميد. چرا كه بهره‌‎وري و توان رقابتي واحدها يا كارگزاران اين اقتصاد اساساً به ظرفيت توليد، پردازش و كاربرد مؤثر اطلاعات مبتني بر دانش بستگي دارد. از نظر كاستلز تكنولوژي جديد اطلاعاتي ابزارها را در اختيار اين وضعيت قرار داده و لذا همه حيات اجتماعي را در بر گرفته است. اين امر موجب ايجاد تحولاتي در تمامي عرصه‏هاي نظام اجتماعي گرديده است و منجر به ظهور يك ساختار اجتماعي جديد و به تعبيري ديگر ظهور جامعه جديدي انجاميده است كه خود آن را «جامعه‌‎ي شبكه ه‏ا» مي‏نامد. جامعه شبكه‏‌ ها مورد نظر كاستلز داراي ويژگيهاي زير است:  اقتصاد اطلاعاتي كه در آن بهره‏وري و رقابت ميان شركتها و بنگاه‎ هاي تجاري، مناطق و حوزه‏هاي اقتصادي و كشورها بيش از هر زمان ديگر به معرفت، دانش، اطلاعات و تكنولوژي لازم براي پردازش اين اطلاعات متكي شده است؛  اقتصاد جهاني كه يك واقعيت است و در برگيرنده‏‌ي فعاليت هاي استراتژيك مسلطي است كه قادرند در مقام يك واحد به هم پيوسته انواع ساز و کارهاي اقتصادي را در تراز جهاني و مقياس سياره‏اي به مورد اجرا در آورند؛  فعاليتهاي اقتصادي شبكه‏اي كه نوع تازه‏اي از سازمان و تشكيلات است كه مشخصه‏ي فعاليت اقتصادي جهاني به شمار مي‏آيد، همانند شركت هاي چند مليتي؛ تحول در ساختار اشتغال و انجام كار؛  ظهور قطب ‎هاي تقابل براساس ميزان دسترسي به اطلاعات؛  بروز فرهنگ واقعيت مجازي؛  برجسته شدن نقش رسانه ها در تعاملات و كنش‏هاي سياسي؛  عوض شدن معاني زمان و فضا (جدايي زمان و  فضا )؛  تضعيف  دولت ـ ملت‏ها.

جامعه شبكه‎اى را در ساده‎‌ترين تعريف آن مي‎توان يك ساختار اجتماعى مبتنى بر شبكه‎ ها دانست كه بر پايه دانش انباشته شده در گره‎هاى شبكه ‎ها و از طريق فناوري هاى ارتباطى و اطلاعاتى شامل ميكروالكترونيك‎ ها و شبكه‎ هاى كامپيوترى ديجيتال كه اطلاعات را توليد، پردازش و توزيع مي‎كنند، عمل مي‎كند. اين جامعه چنانچه از عنوانش برمي‎آيد، بر پايه شبكه‎‌ها شكل گرفته است(کاستلز، 2005: 7-4). در چنين وضعيتي از نظر کاستلز پوياترين جنبش ‎هاى اجتماعى به واسطه اينترنت در شهرها، كشورها و در سطح جهان به هم پيوند يافته‌‎اند (کاستلز، 2000: 695). کاستلز ويژگي‌هاي اين الگوي در حال ظهور مبارزات اجتماعي را چنين بر مي‌شمارد:

 اين جنبش‌ها در اشکال مختلف شبکه‌اي‌اند؛ کاربرد اينترنت و شبکه‌هاي ارتباطي موبايل در آن‌ها ضروري است (کاستلز،1394: 186). اگرچه جنبش‌ها به واسطة اشغال‌ها و راهپيمايي‌هاي خياباني معمولاً ريشه در فضاي شهري دارند، اما موجوديت مداوم آن‌ها در فضاي آزاد اينترنت تَحقُق مي‌يابد. در حالي که اين جنبش‌ها معمولاً در شبکه‌هاي اجتماعي اينترنتي آغاز مي‌شوند، اما تنها با اشغال فضاي شهري تبديل به جنبش مي‌شوند. اين پيوند فضاي سايبر و فضاي شهري فضاي سومي مي‌سازد که کاستلز آن را «فضاي خود‌مختاري» مي‌نامد. «فضاي خود‌مختاري»، شکلِ فضاييِ جديد جنبش‌هاي اجتماعي شبکه‌اي شده است. خودمختاري ارتباط ذات جنبش‎هاي اجتماعي است زيرا همان چيزي است که به جنبش امکان شکل‏گيري مي‏دهد و آن را قادر مي‏کند که با دور زدن کنترل دارندگان قدرت، با جامعه به طور کلي مرتبط شود.

 اين جنبش‌ها به طور همزمان محلي و جهاني‌اند. آن‌ها در زمينه‌هاي خاص و بنابر دلايل خاص خود آغاز مي‌شوند، شبکه‌هاي خاص خود را ايجاد مي‌کنند و با اشغال فضاي شهري و اتصال به شبکه‌هاي اينترنت فضاي عمومي خود را مي‌سازند. اما جهاني هم هستند زيرا به سراسر جهان متصل‌اند، از تجربيات ديگران مي‌آموزند و علاوه بر اين مباحثه‌اي مستمر و جهاني در اينترنت دارند.

 تا اندازة زيادي خودجوش‌اند و معمولاً بر اثر اخگر خشم که مرتبط با يک رويداد خاص يا اوج نفرت از کُنش حاکمان است برانگيخته مي‌شوند. گذار از خشم به اميد از راه هم‌انديشي در فضاي خود‌مختاري تحقُق مي‌يابد.

 افقي بودن شبکه‌ها همکاري و همبستگي را تقويت مي‌کند و نياز به رهبري رسمي را کاهش مي‌دهد.

 اين جنبش‌ها به‌شدت خود تأمل‌گر 3 و بي‌خشونت و به‌ندرت جنبش‌هايي برنامه‌دار هستند.

 هدفشان تغيير ارزش‌هاي جامعه است. هدف آن‌ها دگرگوني دولت است نه تسخير آن. آن‌ها احساسات را بيان مي‌کنند و بحث برمي‌انگيزند، اما  دولت تشکيل نمي‌دهند و از دولت‌ها حمايت نمي‌کنند. با وجود اين در معنايي بنيادين بسيار سياسي‌اند. به ويژه هنگامي که دموکراسي هم‌‏انديشان‏ي مبتني بر دموکراسي شبکه ه‏اي شده را پيشنهاد و اعمال مي‌‏کنند.آنها براي آرمان‏شهري نوين از دموکراسي شبکه‏اي شده مبتني بر تعامل بين اجتماعات محلي و اجتماعات مجازي طرح‏ريزي مي‏کنند(کاستلز،1394: 186-133). 

تحليل يافته‌‎ها

شايان ذکر است که بايد نحوه برگزاري «نوروز خاکي‎پوشان» را فراتر از يک جشن باستاني و قديمي و در چارچوب يک جنبش اجتماعي مطالعه کرد؛ چرا که اين حرکت داراي خصيصه ‏هاي مبارزه ‎طلبانه، هويت‎‌خواهانه و اعتراض‎گونه بوده، علاوه بر آن از ويژگي‎هاي شبکه‏ هاي بودن، محلي و جهاني‌ بودن برخوردار بود؛ همچنين خودجوش، افقي و تقريباً عاري از خشونت بود. لذا در اين مقاله نوروز خاکي‎پوشان به مثابه يک جنبش در چارچوب نظريات کاستلز مورد تحليل و بررسي قرار مي‏گيرد.

همان‎طور که کاستلز بيان مي‎کند جنبش‏هاي کنوني از يك سو گرايش‎هاي ملي‎گرايانه را تقويت مي‎‌کنند و از سويي ديگر حاكميت‎هاي ملي را تضعيف مي‏نمايند (گيدنز، 1381: 11). در رابطه با  جنبش نورزو خاکي‎پوشان در ايلام و کرماشان، لازم به ذکر است که گفته فوق صدق مي‎کند؛ زيرا اين جنبش در بخشي از کردستان رخ داد که در گذشته از نظر جنبش ملي‎گرايانه کردها به اندازه مرکز کردستان (موکريان) فعال نبوده است، حال اين وضعيت چه به دليل غفلت و کم‎کاري نيروهاي سياسي کرد و چه به دليل وجود شکاف مذهبي شيعي- سني در کردستان به وجود آمده باشد، فرقي نمي‏کند. شرکت چند هزار نفري مردم کرد با نمادهاي کردي از جمله لباس کردي همراه با سرودها و ترانه ‎هاي ملي‎ گرايانه در اين منطقه براي برگزاري مراسم نوروزي، همان‎طور که کاستلز مي‎گويد ضمن تضعيف ارزش‎ها و حاکميت دولت-ملت ايراني، نشان‏دهنده‎ي رشد احساسات ناسيوناليستي کردها است؛ بيانيه هشتصد تن از روشنفکران و فعالان فرهنگي و هنري ايراني نيز به جهت نگراني‎ از اين تضعيف بود.

از ديدگاه کاستلز، سامان يافتن جنبش هاي اجتماعي از سال 1990 به بعد بر مبناي «هويت» است، منظور وي از هويت، فرايندي است که يک کنشگر اجتماعي به وسيله آن خود را مي‎شناسد. او سه نوع هويت را از هم متمايز مي‎کند: مشروعيت‎ بخش، مقاومت، برنامه‌‎دار. هويت مشروعيت‏ بخش، توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد مي شود تا سلطه آنها را بر کنشگران اجتماعي گسترش دهد و عقلاني کند. در اين رابطه دولت-ملت ايراني براي ممانعت از تضعيف هويت ايراني در بعضي از مناطق کردستان در حد توان از اجراي مراسمات نوروزي جلوگيري کرد. به غير از اين، در قالب سياستگذاري فرهنگي تمام توان خود را به کار بست تا مراسم نوروز طوري در کردستان برگزار شود که نمايانگر هويت ايراني – پارسي باشد، اما در اين زمينه موفق نشد.

 نوع دوم هويت از نظر کاستلز مقاومت است که منجر به ايجاد جماعت مي‏شود. اين هويت به دست کنشگراني ايجاد مي‎شود که در اوضاع و احوال يا شرايطي قرار دارند که از طرف منطق سلطه بي‎ارزش دانسته مي‏شود و يا داغ ننگ بر آن زده مي‎شود. جنبش نوروز خاکي‎پوشان نيز منجر به ايجاد اجتماعاتي در کردستان گرديد که نمادها، هنجارها، ارزش‎ها و عقايد و حتي وجودشان براي گفتمان ايراني- پارسي به مثابه يک هويت مستقل نه تنها بي‎ارزش، بلکه انکار مي‏گردد. تجمع هزاران نفري کردهاي ايلام و کرماشان براي اجراي مراسم نوروز شکل‏ هايي از دفاع (واکنش) جمعي در برابر ظلم و ستم مرکز عليه کردها را شکل داد. ابراز شادي و هلپرکه‎ي کردي با وجود اين همه رنج اجتماعي و اقتصادي ناشي از نظام سلطه، حاکي از ايجاد يک نوع هويت مقاومت در راستاي تحمل‎پذيري اين رنج ‏ها بود.

 در نهايت از ديدگاه کاستلز، هنگامي که کنشگران اجتماعي با استفاده از هرگونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترس هويت جديدي مي سازند که موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف مي‎کند، نوع سوم هويت را مي‎‌سازند که با آن در پي تغيير شکل کل ساخت اجتماعي هستند. در جامعة شبکه ه‎اي، جامعة مدني و نقش آن در ساختن هويت‏ هاي مشروعيت بخش دچار بحران شده و ظهور هويت‎هاي مقاومت تقويت شده است و هويت‏هاي برنامه‌‎دار نيز از بسط و تحول همين هويت‏ هاي مقاومت در حال جان گرفتن هستند. کاستلز تحت تاثير آراء تورن معتقد است که سومين فرايند ساختن هويت، يعني هويت برنامه‏دار، به ايجاد سوژه مي‏انجامد. سوژه ها (فاعلان) با اينکه به وسيله افراد ساخته مي‏شوند، همان افراد نيستند. سوژه‎ ها کنشگران اجتماعي جمعي هستند که افراد به کمک آنها در تجربه ه‏اي خود به معنايي همه جانبه دست مي‎يابند. در اينجا، ساختن هويت، برنامه ه‏اي براي يک زندگي متفاوت است که در جهت دگرگوني جامعه مي‏‌باشد. وي منبع بالقوه اصلي تغيير در جامعة شبکه ه‏اي را هويت برنامه‏دار و خيزش سوژه ‏ها و فاعلان جديد از دل جماعت‎هاي فرهنگي (هويت‏ هاي مقاومت) در عصر اطلاعات مي‎داند.

در جامعة شبکه‏اي ايلام و کرماشان، آن چه شاهد آن هستيم تضعيف نقش مذهب در هويت ‏سازي و تقويت نقش ناسيوناليسم کردي در اين فرآيند است. حضور زنان و مردان با هم و بدون حجاب، گواهي بر تضعيف نقش مذهب در اين بخش کردستان است. از سويي ديگر، برگزاري مراسمات نوروزي که آميخته با نمادها و هنجارهاي مربوط به کردستان بود، نشان‏‌دهنده کاهش نفوذ هويت ايراني در هويت ‏سازي مردم کرد در اين بخش و افزايش نقش هويت کردي در برساختن آن است. چنين هويتي در بستر فضاي مجازي مشروعيت نهادهاي حاکم را به چالش کشيده و ضمن برساختن يک هويت مقاومت، از طريق خلق و انتشار علائم و تصاوير خاص کردها در فضاي مجازي به مثابه عرصه قدرت در جهان جديد که قرارگاه آن ذهن فرد کرد است، در نبرد با نهادهاي حاکم به ايجاد برنامه‎اي براي يک هويت و يک زندگي جديد منجر شده است. نتيجه اين هويت جديد برنامه‎دار، ايجاد و خيزش سوژه‎‏ي کرد است، سوژه‎اي که مي‎خواهد خود خلق و ايجاد کند و تغيير دهد. در اين فرايند، ديگر سفره هفت سين و ديگر آداب پيشنهادي و برنامه‏ريزي شده دولت حاکم که از طريق سياست فرهنگي قريب به صد سال است، براي سوژه کرد خلق و بر او اعمال مي‎شود، معنادار نيست؛ بلکه برافروختن آتش، هلپرکه و ساير رسوم خاص کردها داراي معنا و مفهوم خواهد بود.

در ضمن، از ديدگاه کاستلز، به مدد فناوري ‏هاى جديد اطلاعات و ارتباطات، شبك‎ه ها همزمان مركزگرا و مركززدا شده‎اند. آنها مي‎توانند بدون داشتن يك مركز به هماهنگى لازم برسند. در شبكه ‎ها ما به جاى دستورالعمل‌‎ها، با تعاملات سر و كار داريم. بنابراين يك شبكه، از توانايى اداره سطوح بالايى از پيچيدگى بدون آسيب‏رسانى عمده برخوردار است (کاستلز، 1999: 9). چنين وضعيتي در جنبش نوروز خاکي‏پوشان مشهود بود؛ چنانچه جرقه نوروز خاکي‏پوشان در ماه‎هاي منتهي به سال 2725 کردي در شهرهاي پيرانشهر و بوکان در مراسمات عروسي زده شد، اين ايده به مديريت حزب دموکرات کردستان منتقل و اين حزب با حمايت از کمپين نوروز خاکي‏پوشان همسو با مردم در گسترش آن موثر واقع گرديد؛ در نهايت اين ايده به ساير مناطق کردستان از جمله ايلام و کرماشان منتقل گرديد؛ تعامل مردم و حزب در اين فرايند، شبکه ه‎اي از تعامل و ارتباط به صورت افقي و غيرآمرانه را شکل داد؛ در اين فرايند هيچ دستورالعمل يک جانبه ه‎اي از بالا از هيچ طرفي صادر نگرديد، بلکه کل اين جنبش محصول تعامل و همکاري ميان حزب و مردم بود؛ چنين پديده‏اي بيانگر ظهور يک جامعه شبکه‏اي در سراسر شرق کردستان بود.

در دهه ‎هاي60 و 70 قرن بيستم ميلادي جنبش‏هايي معروف به «جنبش‏هاي اجتماعي جديد» در آمريکا شکل گرفت که با تعاريف سنتي از جنبش‎ها همخواني نداشته و در شکل جنبش‎هاي مدني، محيط زيست، جنبش صلح، جنبش دانشجويي، حقوق بشر، پسااستعماري، ضدنژادپرستي و فمينيستي نمود پيدا کردند (گوهري‎مقدم و دهقاني‏ محمدآبادي، 1390: 6). جنبش نورورز خاکي‏پوشان را مي‎توان مصداق کامل يک جنبش ضداستعماري، ضدنژادپرستي و فمينيستي دانست؛ چرا که با طرح نمادها و نشانه ‎هاي کردستاني از جمله پرچم کردستان، سرود ملي اي رقيب و سرودهاي حماسي ديگر مدلول کرد بودن را برجسته و با رد عناصر و نشانه‏ هاي نوروز ايراني مانند سفره هفت ‎سين، به طرد نمادهاي ايران‎گرايانه پرداخت و در اذهان عمومي مردم کرد اشغال سرزميني کردستان توسط ملت فارس را به تصوير کشيد که بايد براي رهايي آن تلاش کرد. پوشيدن لباس خاکي به عنوان نماد پيشمرگه کرد و سردادن سرودهاي ملي مويد اين ادعا هستند. همچنين، اين جنبش يک جنبش ضدنژادپرستي نيز بود؛ چون با حذف تمام نمادهاي مربوط به ملت فارس تلاش مي‏کرد که به چپاول و سيطره صد ساله اين ملت بر نوروزو خاتمه دهد. همچنين اين جنبش چون با مشارکت عظيم زنان همراه بود، بسيار زنانه و فمينيستي بود.

با اين وصف، جنبش نوروز خاکي‏پوشان را مي‎توان جزء جنبش‎ هاي اجتماعي جديد قلمداد نمود؛ زيرا داراي اکثر ويژگي‎هايي بود که کاستلز براي جنبش‎هاي اجتماعي جديد برمي‌‎شمارد: اين جنبش‌ شبکه‌اي‌ بود، زيرا کاربرد اينترنت و شبکه‌هاي ارتباطي موبايل در آن‌ نه تنها چشمگير بلکه اساسي بود و شايد بتوان گفت بدون اينترنت جنبش به وجود نمي‎آمد. همچنين به طور همزمان محلي و جهاني‌ بود، زيرا اگر از سويي در اکثر روستاها و شهرهاي کردستان برگزار مي‎شد؛ از سويي ديگر در بخش‎هاي ديگر کردستان و حتي جهان نيز به نحوي از انحا برگزار يا از آن حمايت مي‎شد. مثلا در عفرين پيام همدلي و همراهي با آن ارسال مي‎شد و يا دياسپوراي کرد در اروپا و امريکا با برگزاري مراسماتي از آن حمايت مي‎کرد. در ضمن بسياري از هنرمندان و شخصيت‎هاي کرد در ساير بخش‎هاي کردستان با ارسال پيام‏هايي با آن همراهي کردند. پيام‎هاي پشتيباني و همراهي هنرمنداني چون شوان پرور و شيخ مرشد غزنوي از آن جمله بود.

از ديگر ويژگي‏هاي جنبش‎هاي اجتماعي نوين خودجوشي آن‏هاست که معمولاً بر اثر اخگر خشم که مرتبط با يک رويداد خاص يا اوج نفرت از کُنش حاکمان است برانگيخته مي‌شوند که گذار از خشم به اميد از راه هم‌انديشي در فضاي خود‌مختاري تحقُق مي‌يابد. در رابطه با جنبش مورد مطالعه شايان ذکر است که اين ويژگي وجود داشت؛ چرا که جنبش نوروز خاکي‏پوشان حرکتي خودجوش بود که چند ماه قبل از سال نو کردي در مراسمات عروسي در شهرهاي کردستان جرقه آن زده شد، به دنبال واکنش رژيم به آن، نفرت عمومي مردم کرد نسبت به دولت حاکم برانگيخته شد، ملت کرد با هم‎انديشي در دنياي خودمختار فضاي مجازي اوج نفرت خود را از نظام استعمارگر ايراني نشان داد و با پوشيدن لباس خاکي، جامانه و گولوني اعتراض خود را به اين رژيم ابراز کرد.

علاوه بر آن اين جنبش افقي بود؛ حتي ارتباط حزب دموکرات کردستان با آن يک رابطه متقابل و غيرسلسله ‎مراتبي و هم‎‌انديشانه بود، نه آمرانه و عمودي. همچنين اين جنبش به‌شدت خود تأمل‌گر و بي‌خشونت بود. مضاف بر تمام اين ويژگي‎ها، جنبش مذکور در عين تاريخي و فرهنگي بودن، به شيوه‏اي بنيادين سياسي نيز بود. اين جنبش در بستر يک دموکراسي شبکه ه‏اي، اعتراضي عظيم عليه استبداد و استعمار به راه انداخت. هلپرکه، پوشيدن لباس خاکي، جامانه و گولوني و نيز سر دادن شعارهاي کردانه، سرودن سرودهاي حماسي و ملي، همگي بيانگر جامعه‏اي آرماني بود که اعضاي اين جنبش براي آينده مردم کرد در شرق کردستان تصور مي‎کردند و آن کردستاني مستقل، آزاد، دموکراتيک و عادلانه بود. اين جنبش، ايده تمرکزگرايانه دولت- ملت ايراني را با بحران مواجه کرد و به طور غيرمستقيم نداي دولتي براي مردم ستمديده کردستان در آينده سر مي‏داد که به دور از سلطه مرکز و با مشارکت مستقيم شهروندان کرد تاسيس و اداره گردد.

نتيجه‏‌گيري

اين پژوهش نشان داد که جنبش‎ نوروز خاکي‎پوشان از نوع جنبش‎ هاي اجتماعي جديد است؛ زيرا ويژگي‎هاي اين جنبش‎ ها از قبيل افقي بودن، شبکه ه‎اي بودن و خودجوشي را داراست. علاوه بر آن، برخلاف جنبش‏ هاي کلاسيک که عمدتاً متمرکز بر منابع اقتصادي بودند و اعضاي آن‏ها به طبقة واحدي
تعلق داشتند و سازمان‏يافته‌‏ تر و متمرکزتر بودند: اين جنبش فراطبقاتي و فراجنسيتي بود، از سازماندهي کم و غيرمتمرکز برخوردار بود و توجه عمده آن ‎معطوف به کيفيت زندگي، هويت گروهي، فضاي زندگي و ارزش‏هاي فرامادي بود.

 اين جنبش، در تضاد با سلطه دولت-ملت حاکم با هدف به دست گرفتن تاريخ‎مندي ملت کرد پديد آمد. اين جنبش در بستر بحران دولت – ملت ايراني و با هدف تضعيف حکومت متمرکز و فاشيستي ملت فارس پديد آمد؛ به قول کاستلز اين جنبش وضعيت پارادوکسي را ايجاد کرد؛ زيرا از يک سو ناسيوناليسم ايراني را تضعيف و از سويي ديگر ناسيوناليسم کردي را به ويژه در جنوب شرق کردستان تقويت نمود.

در نهايت مي‏توان جنبش «نورورز خاکي‎پوشان» را يک «جنبش افقي راديکال» نام نهاد؛ افقي به اين معني که برخلاف جنبش‎هاي کلاسيک که عمودي و سلسله‎ مراتبي بودند، با بهره‌گيري از فضاي مجازي در بستر جامعه شبکه‏اي کردستان و در ارتباط متقابل با حزب دموکرات کردستان به صورت همتراز شکل گرفت. اين ارتباط دو سويه و برابر بود؛ هر کدام از يکديگر ايده مي‏گرفت، بدون آن که ديگري را به زير سلطه خود درآورد. همچنين راديکال بود به اين معني خواهان تغييرات بنيادين در رابطه ميان ملت کرد و ملت فارس به صورتي بود که بتواند ريشه‏هاي استثمار و استعمار ملت کرد توسط ملت فارس را بخشکاند.

فرجام سخن اين که آن چه براي جنبش ملي‎گرايانه کردها تازگي و اهميت وافري دارد، تنها شکل جديد آن نيست، بلکه متکثر بودن، سراسري بودن و به ويژه فعال بودن آن در جنوب شرق کردستان بود؛ بخشي از سرزمين کردستان که در جنبش‎هاي کلاسيک کردستان به فراموشي سپرده شده بود و يا به دليل شکاف مذهبي و يا به هر دليل ديگري در حاشيه جنبش ملي‏گرايانه کرد قرار گرفته بود. جنبش نوروز خاکي‎پوشان نشان داد که شکاف مذهبي که شايد باعث ايجاد پراکندگي در گفتمان ناسيوناليستي کردها در شرق کردستان مي‎شد، ديگر نمودي ندارد. ظهور اين جنبش نشان‎دهنده‌‎ي يک شکاف بزرگ و عميق در جغرافياي سياسي ايران است و آن شکاف نه طبقاتي يا مذهبي، بلکه يک شکاف بزرگ ملي ميان ملت کرد از سويي و دو ملت فارس و ترک از سويي ديگر است. اگر چه پيشتر به نظر مي‎رسيد که تضاد ميان ملت کرد و ترک در ايران فعلاً فعال نيست، اما اتفاقات اروميه نشان داد که اين تضاد در حال فعال شدن است. علاوه بر آن، اين جنبش سراسري بود؛ يعني در تمام بخش‎هاي کردستان از شمال تا جنوب ايلام فعال بود و در نهايت اينکه در عين برخورداري از وحدت، متکثر نيز بود، يعني در ميان تمام گويش‎ها، مذاهب و مناطق گوناگون کردستان رايج بود. اين جنبش نشان داد که ديگر مانند گذشته نمي‎توان يک مرکز واحد و خاص براي جنبش ناسيوناليستي ملت کرد در شرق کردستان تعيين کرد، هر بخشي از کردستان خود يک مرکز براي فعاليت ناسيوناليستي است و ايلام و کرماشان از نظر گرايشات ملي‏ گرايانه با مرکز يعني موکريان و مهاباد تفاوتي ندارد و يقيناً مي‎توان جمهوري دوم کردستان را در آنجا بنيان گذاشت.

پاورقي:

  1. new social movements
  2. Castells
  3. self-reflective

منابع:

ابوذر گوهري مقدم؛ محمدصادق دهقاني محمدآبادي، تأثير رسانه هاي مجازي بر جنبش اشغال وال استريت، رسانه، سال 22، شماره 3و4 (1390): 19-5.

آنتوني گيدنز، چشم‏ انداز نظم جهاني، ترجمه‌‏ي محمدرضا جلايي‏پور (تهران، مجله‌‏ي آفتاب، 1381).

سيد سعيد زاهداني، (1377)، «نظريه‏‌ي ترکيبي در مورد جنبش هاي اجتماعي»، فرهنگ 27 و 28 (1377): 272-245.

غلامرضا غفاري؛ عادل ابراهيمي لويه، جامعه شناسي تغييرات اجتماعي (تهران، نشر آگرا، 1387).

کاروان موکرياني، فەزاي مەجازي و بزووتنەوە کۆمەڵايەتييەکان: خوێندنەوەيەکي تايبەت بۆ بزووتنەوەي کورداني ڕۆژهەڵات لەدواي ڕێفراندۆمي باشووري کوردستان و بوومەلەرزەکەي ئەزگەلەي کرماشان(پاييزي ساڵي 2017)، گۆڤاري تيشک 58 (2720): 103- 88.

کيت، نش، جامعه ‏شناسي سياسي معاصر، ترجمه‌‏ي محمدتقي دلفروز (تهران، انتشارات کوير،1384).

گي روشه، تغييرات اجتماعي، ترجمه منصور وثوقي (تهران، نشر ني، 1385).

مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمه احد عليقليان، افشين خاکباز و حسن چاوشيان، (تهران،نشر طرح نو، ‍1380).

مانوئل کاستلز، قدرت ارتباطات، ترجمه حسين بصيريان جهرمي (پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1393).

مانوئل کاستلز، مانوئل (1394)، شبکه‌‏هاي خشم و اميد: جنبشهاي اجتماعي درعصراينترنت، ترجمه مجتبي قليپور، (تهران، نشر مرکز، 1394).

Manuel Castells, Information Technology, Globalization and Social Development, (United Nations Research Institute for Social Development, Discussion Paper, 1999) 114.

Manuel Castells, The Network Society from Knowledge to Policy, (Washington DC: J. Hopkins, Centre for Transatlantic Relations, 2005).

Manuel Castells, Toward a Sociology of the Network Society, (Contemporary Sociology,20000), 29.

Smelser, Neil. Theory of collective behaviour, (New York, Free press, 1963).

وتارەکانی تر

لۆگۆی ناوەند

ئەم وتارە هاوبەش بکە!