نظرات
به صورت آنلاین در مرکز مطالعات کوردستان – تیشک در بلاگ ژیانەوە منتشر شده است: ١٠/٠٨/٢٠٢٥
اسماعیل پور، سلام (٢٠٢٥): ایرانیت به مثابه پروژه هویتزدایی: نقدی بر سازوکارهای فرهنگی و سیاسی استیلاطلبی. بلاگ ژیانەوە؛ مرکز مطالعات کوردستان – تیشک.
گزینه متن
در یکصد سال گذشته، مفهوم «ایرانیت» نه صرفاً به عنوان یک هویت ملی، بلکه بهمثابه چارچوبی ایدئولوژیک و برساختهٔ قدرت عمل کرده و با توسل بە قوەی سرکوب و سلب اصالت و مسخ هویتی مردمان ملل مختلف ایران و پیرامون آن، خود را در جایگاە یگانە سوژە، منشأ منحصر بفرد حقانیت و یگانە روایت ازلی و ابدی مستولی بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی آنان نشاندە است؛ چارچوبی که با ترکیبی از روایتهای تاریخی گزینشی، اسطورهپردازی و معیارهای فرهنگی انحصارگر، کوشیده سیمای متکثر مردمان این جغرافیا و پیرامونش را به قالبی واحد و تکساحتی فرو بکاهد. این ایدئولوژی، با بهرهگیری از میراث فکری و سیاسی جریانهای ناسیونالیستی و شرقشناسانه، نهتنها دستاوردها و میراث فرهنگی ملل غیرمرکزی را مصادره کرده، بلکه حیات سیاسی و هویت مستقل آنان را بە حاشیه رانده است. نوشتار حاضر، با رویکردی انتقادی، سازوکارهای این پروژهٔ هویتزدایی را بررسی کرده و نشان میدهد چگونه «ایرانیت» در قامت یک دستگاه ایدئولوژیک، همزمان از میراث هویتی و افتخارات مردمان پیرامون بهرهبرداری نمادین میکند، ولی موجودیت زنده و خودآیین آنان را تهدیدی علیه نظم برساختهٔ خود میداند.
.
ایرانیت به مثابه پروژه هویتزدایی: نقدی بر سازوکارهای فرهنگی و سیاسی استیلاطلبی
مقدمه
در یکصد سال گذشته، مفهوم «ایرانیت» نه صرفاً به عنوان یک هویت ملی، بلکه بهمثابه چارچوبی ایدئولوژیک و برساختهٔ قدرت عمل کرده و با توسل بە قوەی سرکوب و سلب اصالت و مسخ هویتی مردمان ملل مختلف ایران و پیرامون آن، خود را در جایگاە یگانە سوژە، منشأ منحصر بفرد حقانیت و یگانە روایت ازلی و ابدی مستولی بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی آنان نشاندە است؛ چارچوبی که با ترکیبی از روایتهای تاریخی گزینشی، اسطورهپردازی و معیارهای فرهنگی انحصارگر، کوشیده سیمای متکثر مردمان این جغرافیا و پیرامونش را به قالبی واحد و تکساحتی فرو بکاهد. این ایدئولوژی، با بهرهگیری از میراث فکری و سیاسی جریانهای ناسیونالیستی و شرقشناسانه، نهتنها دستاوردها و میراث فرهنگی ملل غیرمرکزی را مصادره کرده، بلکه حیات سیاسی و هویت مستقل آنان را بە حاشیه رانده است. نوشتار حاضر، با رویکردی انتقادی، سازوکارهای این پروژهٔ هویتزدایی را بررسی کرده و نشان میدهد چگونه «ایرانیت» در قامت یک دستگاه ایدئولوژیک، همزمان از میراث هویتی و افتخارات مردمان پیرامون بهرهبرداری نمادین میکند، ولی موجودیت زنده و خودآیین آنان را تهدیدی علیه نظم برساختهٔ خود میداند.
ایران بە مثابە ایدئولوژی
ایدئولوژی مزبور از اندیشەهای نظریەپردازانی همچون هردر، فیختە، ارنست رنان، گوبینو، ماتزینی و نحلەهای ناسیونالیسم آلمانی و فرانسوی و اندیشەهای شرق شناسانە نشأت گرفتە است.
این نظام فکری بە درازای بیش از یک قرن با آثار و نظریات امثال فتحعلی آخوندزادە، آقاخان کرمانی، افشار یزدی، کسروی، فروغی، پیرنیا، تقی زادە، داریوش همایون و این اواخر سیدجواد طباطبایی و… با اتکا بە دولت تک ساحتی بە عنوان یگانە قوەی مشروع اعمال خشونت، در راە رشد و گسترش روزافزون گام نهادە و تبدیل بە گفتمانی بسترساز برای زدودن سیمای فرهنگی و سیاسی متکثر در جغرافیایی شدە کە تلاشهای رسمی، معطوف بە تکثرزدایی از آن و یکنواخت سازی معنوی آن تحت عنوان “ایران” بودە است.
ایرانیت، آنجا کە پای شکوە اساطیری، افتخارات تاریخی و مفاخر و مواریث گرانسنگ بشری بە میان می آید، سایبان شمول خود را بر سر دهها گروە هویتی خاورمیانە و فراتر از آن گستراندە و نقاط ثقل هویت و تاریخ آنان را بخش لاینفک تاریخ و تمدن ایران می خواند، اما هنگامی کە پا را از مبحث تاریخ و میراث فرهنگی فراتر نهادە و از حقوق جمعی، حیات سیاسی و هویت مستقل هر یک از ملل و فرهنگهای متفاوت سخن بە میان می آید، از در انکار و تحقیر و استهزاء درآمدە و آنان را انیرانی، یاغی و بی اصالت قلمداد می کند.
در این میان بە عنوان نمونە افغانستانیها هموارە بە عنوان “دیگری” فرهنگ و هویت ایرانی تعریف شدەاند کە برای تثبیت نظم ایدئولوژیک آرمانی، بایستی نقش آنان را بە عنوان یک “دیگری” نامطلوب، شرور و توسعەنیافتە برجستە نمود کە همسایگی آنان برای تمدن شگرف ایرانی هموارە نوعی نقطه ضعف و منشٲ تهدید و آسیب بودە است.
در اینجا مروری کوتاه و گذرا بر عوامل و مکانیسمهایی خواهیم داشت کە ایدئولوژی ایرانیت بە واسطەی آنها می کوشد تا ملل و مردمان پیرامون خود را در جغرافیای منطقه مضمحل نماید، فاکتورهای بارز هویتی و تمدنی آنان را حتی الامکان مصادرە بە مطلوب و در راستای منافع خویش بازتعریف نمودە و بە خدمت جبروت خودساختەی ایدئولوژیکی اش درآورد.
ایرانیت ایدئولوژی دولت و ملتی بە اصطلاح ابدی و ازلیست کە نە چنان شٲن و اعتباری برای فرهنگها و هویتهای غیر رسمی (از دریچەی نگاە ایرانی) قائل است کە در یک پروسەی تبادل تمدنی همسنگ با آنان درگیر شود و نە اساسا باز گذاشتن راهی جهت شکوفایی، تعالی و عزت نفس آنان را جایز می شمارد، این در حالیست کە هموارە آمادەی بلعیدن دستاوردها و میراث تاریخی و اسطورەای و مسخ آنان و تهی ساختن روح و جسم آنان از معناست تا هر آنچە را کە از جهان زیستشان باقی ماندە، جامەی فاخر ایرانیت پوشانیدە و با شناسنامە و بستەبندی جدید ایرانی بە جهانیان و حتی بە صاحبان اصلی آن عرضە کند.
در حقیقت، استعمار ایرانی، نە صرفا نوعی اشغالگری روی زمین، بلکە اشغال و مسخ روح، زبان، شخصیت، اندیشە، هنر و روایت از خود نیز هست.
در این نظام ارزشی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، سنایی غزنوی، ناصرخسرو، مولانا، فارابی، جوزجانی، خوارزمی، جامی، خواجە عبداللە انصاری، رودکی سمرقندی و دهها اندیشمند و شاعر افغانستانی، ازبک و تاجیک در ردەی مفاخر تمدنی ایران بە شمار می آیند، لیکن هموطنان زندەی آنان بیگانە، مهاجر غیر قانونی، عقب افتادە، بزهکار و در ستیز بی انتها با خرد و اصالت ایرانی تعریف شدە و در زمرەی “دیگری نامطلوبی” طبقەبندی می شوند کە صرفا بە علت جبر جغرافیا، ملت خردورز، اصیل و متمدن ایران در محاصرەی کویر جهل و بربریت آنان همچون درختی سبز و ستبر سر برآوردە است.
لذا گفتە می شود کە تمامی افتخارات، دستاوردها و میراث فکری و تمدنی این مردمان همزیست و همجوار، متعلق بە ملت تاریخساز ایران است و در مقابل، تمامی شکستها و ناکامیها و عقب افتادگیهای تاریخی ایران بە علت همسایگی و مراودە با این مردمان تمدن گریز روی دادە و در واقع ملت اصالتا سفیدپوست و چشم آبی ایران بطور روزمرە هزینەی موقعیت جغرافیایی اشتباە خود را می پردازد کە بجای آنکە در قلب اروپا و در میان پسرعموهای آریایی اش همچون نگینی بی همتا بدرخشد، چونان جزیرەای سرشار از تمدن و اصالت، بدون ارتباط معنوی با پیرامون غیر متمدن خویش در گوشەای ویرانە از آسیای رنگین پوست هبوط کردە است. اتفاقا محمدرضاشاە پهلوی در مصاحبەای صریحا بە این موضوع می پردازد کە اروپاییها نباید ایران را یک کشور مسلمان عقب افتادەی آسیایی تلقی کنند بلکە باید بدانند ایران بخشی از تمدن آریان اروپایی است کە جبر جغرافیا آن را بە وسط خاورمیانە پرتاب نمودە است.
این فرایند کە رضا ضیاء ابراهیمی در کتابی با همین عنوان، از آن بە عنوان “ناسیونالیسم بیجا ساز” یاد می کند هموارە توأم با تحقیر و انکار دیگریهای ایرانیت، در تمامی حوزەهای حیات اجتماعی، از کتاب و رسانە و مذهب و مدرسە گرفتە تا بایگانی وزارتخانەها و حافظەی جمعی و افکار عمومی بودە است.
حدود و مرزهای ایرانیت، نامشخص، بغرنج و وهم آلود بودە و بە اقتضای مصلحت، منبسط و منقبض می شوند.
از آنجا کە ایدئولوژی، ذاتا بدون تعریف تهدیدات وجودی واقعی یا خیالی علیە خود و تعیین دشمن و معاندی آشتی ناپذیر، قادر بە تبیین و تفسیر حقانیت خویش نیست، ایدئولوژی ایرانیت نیز تا خرتناق خود را در انباری از واژەهای توجیەساز همچون دشمن، انیران، اهریمنان، تجزیەطلبان، ایادی بیگانە و… غرق نمودە است.
بیخود نیست کە کلمەی “دشمن” چە در زمان دیکتاتورهای ایرانی سابق و چە در زمان حاضر همچون نقل و نبات روزانە بطور رایگان میان تودەهای جامعەی هدف توزیع می شود و تقسیم جهان بە “ایران اهورایی” و “انیران اهریمنی” ریشە در بستر تاریخی برساختە و کانون اجتماعی آرمانی این ایدئولوژی دارد.
دشمن یا انیران می تواند هر کسی باشد. بە عنوان مثال، کورد می تواند در آن واحد هم اصیلترین ایرانی و هم خطرناکترین عنصر انیرانی، اسرائیل دوم و تهدیدی علیە تمامیت ارضی و امنیت ملی دولت ایران بە عنوان فرزند خلف ایدئولوژی ایرانیت تلقی شود.
همین قبای ژندەی دومنظورە می تواند بە فراخور موقعیت بر تن بلوچ، عرب، قشقایی، گیلک، ترک آذری یا مردم کشورهای پیرامون نیز پوشاندە شود.
کوردهای بخشهایی از کوردستان کە خارج از قلمرو ایران قرار دارند، در تبلیغات ایرانیستی بە عنوان عضوی از بدن و روح ایران و بخشی از پیکرەی ایران بزرگ فرهنگی و “نوک پیکان قوم آریا” معرفی می شوند، اما همین کوردها اگر بخواهند از کشورهای رقیب و بعضا دشمن ایران جدا شوند، نخستین کشوری کە بە آن واکنش منفی نشان خواهد داد همین ایران است کە خود را پشتیبان واقعی کوردها معرفی می کند.
ایران می گوید “من پشتیبان کوردها هستم” و “کوردها اصیلترین ایرانیان هستند” و “هرجا کورد هست آنجا ایران است” و دهها گزارەی دیگر از این دست کە برای بە بردگی کشاندن و استثمار کوردها از آن استفادە می کند، اما همین بە اصطلاح ایرانیان اصیل حتی اگر در جزیرەای متروکە در اقیانوس آرام پرچم حاکمیت خود را برافرازند، ایران با تمام توان خود بە تلاش برای ممانعت از آن اقدام خواهد کرد. همان رضاشاە کە کوردستان بزرگ را بخشی از ایران فرهنگی می دانست، بخشی از قلمرو اشغالی خود را بە ترکیە اهدا کرد تا از تشکیل یک حاکمیت کوردی حتی در خاک کشور همیشە رقیب جلوگیری کند، زیرا حقیقت امر این است کە کوردها نیز همچون بسیاری از ملل بە زنجیر کشیدە شدەی اتوپیای ایرانشهر، نە “ایرانی اصیل”، بلکە “دیگری” و “انیرانی” هستند و ” ایدئولوژی ایران تک ساحتی” ظرفیت دربرگرفتن این همە تنوعات ملی و هویتی را ندارد و این ایرانیان اصیل تنها در حالت ذوب و اضمحلال هویتی کامل می توانند از دایرەی توحش “انیرانیت” بە دایرەی تمدن “ایرانیت” وارد شدە و از حقوق و کرامت یکسان با ایرانیان برخوردار شوند.
آنان تنها آن بخش از حیات ملتها را مایەی مباهات و شایستەی عنوان “مدنیت” می دانند کە بتوان آن را همچون قطعەای در پازل ایرانیت جای داد. بە عنوان مثال، فردی از افغانستان تا زمانی کە نامش “ابوریحان” یا “ناصرخسرو” بودە و خدمتگزار اندیشە و ادب فارسی باشد، بخشی از مشاهیر و مفاخر تمدنی ایران محسوب می شود، اما از زمانی کە محمود افغان از قندهار در رٲس گروهی از تفنگچیان عشیرەای بیابانهای ایران را بدون مقاومت جدی درنوردیدە و اصفهان پایتخت حکومت ایرانساز صفوی را زیر پای سربازان افغان درآوردە و پادشاە تاجدار ایران را بە تسلیم و گریە وا می دارد، دیگر افغانها صلاحیت ایرانی بودن را از دست دادە و ناگهان از “ایرانی پاک نهاد شاهنامەای” تبدیل بە راهزن و مزدور عشیرەای و افغانستان از خاستگاە اسطورەهای ناب ایرانی تبدیل بە برهوت تاریخ و تمدن و فرهنگ می شود و لهجە و لباس و حتی اسامی آنان تبدیل بە سوژەی استهزای قهوەخانەای و خوراک تمسخر شبکەهای اجتماعی ایرانی می شود.
بە همین منوال، کوردها نیز تا زمانی کە در قالب “مرزداران غیور ایران” انجام وظیفە کنند، نقش و جایگاە آنان محفوظ است، تا زمانی کە نام آنان “محمد قاضی” و “عبدالرحمان شرفکندی” بە عنوان دو مترجم و ادیب میهن پرست ایرانی است مورد تکریم ظاهری قرار می گیرند، اما هنگامی کە تبدیل بە “قاضی محمد” و “صادق شرفکندی” می شوند، تبدیل بە یک عنصر ضد امنیتی و انیرانی می شوند، ولو دو نفر اولی از خانوادەی همین دو نفر بعدی باشند اما ایرانیت میان آنها مرزی بە بلندای دیوار برلین و جداکنندەی دو اردوگاە متخاصم برپا می سازد. دایرەی فراگیری و شمول این ایرانیت چنان متصلب و تک بعدی است کە با یک “واو” بە هم می ریزد و فاصلەی بین دو شیوەی نوشتاری “کرد” و “کورد” دو جهان هستی شناسانەی کاملا متفاوت و بلکە متضاد است.
ایرانیت همچون سایر نمونەهای فاشیسم کلاسیک، نیم نگاهی بە ترسیم مرزهای خیالی فراتر از حد خویش و توسعەطلبی جغرافیایی دارد، همچنان کە در فاشیسم ایتالیا، بنیتو موسولینی رٶیای احیای مرزهای امپراطوری روم را در سر می پروراند یا در نازیسم آلمانی ایدەای بە نام “فضای حیاتی” (Lebensraum) وجود داشت کە بر اساس آن هیتلر معتقد بود کە بایستی تمامی سرزمینها و کشورهای آلمانی زبان را زیر پرچم یک آلمان واحد گرد هم آورد، در ایران نیز افرادی مانند کسروی، ذبیح اللە صفا و حتی رضاخان پهلوی از ایدەای بە نام “ایران بزرگ فرهنگی” حمایت می کردند کە مقصود از آن بازگرداندن سرزمینهای قفقاز، آسیای میانە، افغانستان و کوردستان بزرگ بە زیر پرچم ایران بود. اندیشەی “ایرانشهری” طباطبایی نیز بیان دیگری از همین اتوپیای ایرانیت است.
از سوی دیگر، ایدئولوژی “ایرانیت” شدیدا وابستە بە معیارها، باید و نبایدها و نمادهای تاریخی و فرهنگی است. یک ایرانی کامل کسی است کە از فیلترهای “فارس بودن، شیعە بودن، دارای لهجەی تهرانی بودن و طبقەی متوسط بودن” عبور کردە است. کسانی کە از این فیلترها عبور نکردە باشند، در واقع در آزمون ایرانیت مردود شدە و صلاحیت حضور در عرصەی عمومی تمدن ایرانی را ندارند.
بدین گونە است کە فاشیسم نرم یعنی کاربرد خشونت از طریق مکانیسمها و معیارهای فرهنگی (بجای کاربرد ارعاب و خشونت فیزیکی عریان) مدام خود را بازتولید می کند.
در چنین تعریفی، نە تنها مهاجر افغانستانی، بلکە نیاکان وی نیز صرفا زمانی از لابراتوار ایرانیسم سربلند بیرون می آیند کە سخنی از موجودیت سیاسی مستقل و حاکمیت ملی جداگانەای تحت عنوان “افغانستان” در میان نباشد یا در جهان اندیشەی آنان کیانی غیر از ایران متصور نباشد. پیداست کە اینک ابوریحان بیرونی و مولانا و ناصرخسرو در قید حیات نیستند تا پاسپورت افغانستان را در جیب داشتە باشند. ایرانیت همین مسٲلە را غنیمت شمردە و سریعا برای آنان پاسپورت ایرانی با مهر شیر و خورشید صادر می کند، یعنی می گوید هر نخبەای در تاریخ آن دیار از آن ماست، اما مهاجر افغانستانی امروز حتی بفرض داشتن پاسپورت ایرانی نیز همچنان برای ایرانیها سوژەی تحقیر و تمسخر است، زیرا در پیش زمینەی هویتی اش نام افغانستان بە عنوان یک کشور در همسایگی و نە زیر پرچم ایران بە چشم می خورد کە در حقیقت ایران، بخش زیادی از نمادهای ایرانیت خود را از پیکر آن بریدە و در پازل هویتی خود کار گذاشتە است.
بیدل دهلوی، غالب دهلوی و اقبال لاهوری با آنکە هندی و پاکستانی هستند، در زمرەی مشاهیر ادبیات ایران قرار گرفتەاند، زیرا پارسی گو بودەاند، اما هژار و هیمن و قانع اسطورەهای شعر و ادب کوردستان گرچە اهل همان جغرافیای موسوم بە ایران بودە و شناسنامەی ایرانی در جیب داشتەاند، با اینحال گنجینەی گرانبهای اشعار کوردی آنان در زمرەی تاریخ ادبیات ایران قرار ندارد، زیرا از هیچ یک از فیلترهای “فارس، شیعە، تهرانی، طبقەی متوسط شهری” عبور نکردەاند و اشعار آنان ارادەای را نمایندگی می کنند کە می گوید: “من تو نیستم، من صاحب این سرزمینم و زبانم ریشە در این خاک دارد”.
البتە در مورد هژار این استثنا وجود دارد کە در میان انبوهی از آثار کوردی، یکی از مهمترین آثار وی بە زبان فارسی بودە و همان باعث می شود کە ناگهان نامش با جهش از روی فیلترهای هویتی، بر زبان سردمدار کنونی پیکرەی سیاسی ایرانیت یعنی علی خامنەای جاری شود کە از او تنها بە دلیل همین یک اثر تجلیل می کند، بدون اشارە بە سایر آثار هژار و بدون اشارە بە اینکە هژار برادر بزرگتر همان دکتر صادق شرفکندی، رهبر مبارز ملت کورد است کە او گلەای از تروریستهایش را برای کشتن ایشان بە آلمان گسیل نمود.
بدن زندە بە عنوان تهدید
سیستم فرهنگی ایرانیت از آن وحشت دارد کە روزی تفاوتها و تنوعات نە در قالبهای رسمی مجاز، بلکە در بدنها، صداها و حوزەهایی خود را نمایان کنند کە ریشە در خاک و اصالت هویتی و تاریخی خویشتن دارند. این بدان معناست کە هراس واقعی آنان نە از نمادهای عینی فرهنگ همچون رقص و آواز و لباس بومی بە منزلەی شاخ و برگهای هویتی، بلکە از اتصال این نمادها بە ریشەها و زمین بە عنوان بستر نیاکانی شان است. لذا تمام تلاش سیستم در راستای همین قطع ارتباط بین خاک و انسان و میراث اجتماعی اوست. نە انسان بە تنهایی و نە خاک بە تنهایی نمی توانند تهدیدی علیە نظم برساختەی ایرانیت باشند. آنچە این نظم ایدئولوژیک را بە چالش می کشد، رشتەی پیوند میان خاک و انسان است کە حکم همان جان در بدن را دارد و ایرانیت از جذب و هضم ارگانیسم زندە ناتوان است و سازگاری بیشتری با بلعیدن اجزای بدن مردەها دارد.
از همین روست کە ایرانیت هیچ مشکلی با آن بخش از مردگان افغانستان ندارد کە می توان ٱنان را همچون ستونهای سنگی تخت جمشید از فرسنگها دورتر آورد و از پیکرهایشان همچون مصالح ساختمانی جهت بالا بردن دیوارهای ایدئولوژی استفادە نمود، اما با محمود افغان مشکل دارد، زیرا بە تعبیر دستگاە ایرانیت، او یک سنی مذهب بود کە با گروهی از راهزنان قبیلەای تحت امرش بیابانهای شرق ایران را درنوردید و در اصفهان بە طرزی تحقیرآمیز نقطەی پایانی بر توهم عظمت و شکوە امپراطوری ایران نهاد. ایرانیت با مردمان کنونی افغانستان هم مشکل دارد، زیرا وجود آنان نشانەی نظمی جداگانە، روایتی متفاوت و تصویری متفاوت از آن ایران اساطیری است کە فردوسی بە تصویر کشیدە و گفتمان ایرانیت دهەهاست سعی در نهادینە کردن آن دارد.
ایرانیت شرم دارد از آن کە بە مردم بگوید این مهاجران فقیر با آن لباسهای مندرس و رنگ و رو رفتە و سنتی و آن لهجەی خاص زبان فارسی نمود عینی همان ایران باشکوهی هستند کە در شاهنامە بە تصویر کشیدە شدە و هموارە بە عنوان نقطەی اوج افتخار و اصالت تمدنی ایرانیان بە رخ دیگران کشیدە شدە است. آنان بە درازای بیش از یک قرن عمر تجدد ایرانی، تصویری کاذب از ایرانیت بر مبنای اساطیر شاهنامە ترسیم کردە بودند کە اکنون در عصر انقلاب ارتباطات نمی خواهند با دیدن تصاویر هجوم مهاجران جنگ زدە و بی پناە افغانستانی (یعنی همان ایرانیان شاهنامە) آن توهم سانتیمانتال نیمە اروپایی از آریانیسم خدشەدار شدە و در نگاە مردم از رواج بیفتد. ظاهر شدن انسانهای زندەی افغانستانی در خیابانهای تهران در ملٲ عام آن هم در هیٲت جنگ زدگانی فقیر با لهجەی فارسی نامطلوب (از زاویەی دید ایرانیت) و رفتاری کە ایرانیت سالهاست بدان برچسب دهاتی وار زدە، بنیانهای یک قرن دروغپردازی این ایدئولوژی را بە لرزه در آوردە است، بە همین دلیل بایستی این مردمان هرچەزودتر بە بهانەای از انظار گم شوند و چە بهانەای بهتر از جنگ با اسرائیل تا همگان را در فضایی جنگی و رعب آور از خانەها بیرون کشیدە و بصورت دستەجمعی بە دامان هیولای طالبان انداخت تا قلمرو اهورایی ایران و در واقع ساحت ایدئولوژیکی ایران از خطر برهد.
سرانجام سخن
مسٲلەای کە ما در اینجا با آن سروکار داریم، صرفا فاشیسم و نژادپرستی نیست، بلکە سیاستی پیچیدەتر و مبتنی بر محو هویتی ملل، زبانها و فرهنگهایی است کە تنها بخشهایی از آنها اجازەی بقا دارند کە پس از منقطع شدن از پیکرەی فرهنگ مادر، مسخ شدە و به عنوان مادەی خام جهت بنای قصر ایدئولوژی ایرانیت بە کار گرفتە می شوند.
«ایرانیت» در این معنا، نه یک هویت طبیعی و همزیستانه، بلکه پروژهای ایدئولوژیک است که بر مصادرهٔ میراث فرهنگی، تحقیر «دیگری» زنده، و سیالیت و انعطافپذیری گزینشی مرزهای هویتی استوار است. این سازوکار، با بهرهگیری از اسطورهپردازی تاریخی و معیارهای فرهنگی انحصاری، کوشیده است هویتهای متنوع این جغرافیا را به قالبی تکساحتی فرو بکاهد و هر نمود زنده و خودآیین از آنها را تهدیدی علیه نظم برساختهٔ خود معرفی کند.
در این رابطە ما با نوعی نظام سیاسی، فرهنگی ، اجتماعی روبرو هستیم کە از یک سو در صدد پاکسازی حافظەی تاریخی و مصادرە و مسخ اسطورەها، مشاهیر، درگذشتگان و مواریث هویتی ملتها برآمدە و حق مالکیت و توارث نسل کنونی آنان را بر این مواریث انکار می کند و از سوی دیگر، منکر و مانع حیات سیاسی، حق حاکمیت و بنیانگذاری تمدن معاصر و شکل گیری ارادەی سیاسی نوین آنان می گردد.
نتیجه آن، شکلگیری نوعی «فاشیسم نرم» است که بە موازات سرکوب عریان دولتی، خشونت را تقدیس و تطهیر نمودە و همان هدف را از مسیر حذف نمادین، تحریف روایت و همسانسازی اجباری تعقیب میکند.
در چنین فضایی سخن گفتن از “فرهنگ و تاریخ مشترک و ملک مشاع” اگر خودفریبی نباشد، قطعا “اغواگری” و “دیگرفریبی” است، لذا اگر صداقتی در کار باشد بایستی ابتدا بە ارگانیسم زندەی ملتها احترام گذاشت و نفسهای حیات و ارادەی تعالی و ترقی این ملل را تهدیدی علیە استیلاطلبی نامشروع ایرانیت و تمامیت ارضی کشور تلقی ننمود.
رهایی از این چرخه تنها زمانی ممکن خواهد بود که تنوع زبانی، فرهنگی و تاریخی نه بهعنوان مواد خام یک ایدئولوژی متمرکز، بلکه بهعنوان بنیانی برابر برای همزیستی آزادانه و احترام متقابل پذیرفته شود.
در غیر این صورت، تا زمانی کە ایرانیت بە حرص و آز بیمارگونەاش بە بلعیدن هر آنچە کە هست پایان ندادە و این لکەی ننگ را از دامان خود نزداید، نە تنها نشانی از شکوە و افتخار در آن نخواهد بود، بلکە صرفا روحی ویرانگر در کالبد فاشیزمی اشغالگر باقی خواهد ماند.
بابەتەکانی تری بلاگی ژیانەوە
ایرانیت به مثابه پروژه هویتزدایی: نقدی بر سازوکارهای فرهنگی و سیاسی استیلاطلبی
نظرات به صورت آنلاین در مرکز مطالعات کوردستان - [...]
دەوڵەت بۆ ئەوان و ئاکار بۆ ئێوە
بیروڕا بە شێوەی ئانلاین لە لایەن ناوەندی لێکۆڵینەوەی کوردستان-تیشک [...]
كوردستان؛ گذر از تابعیت در آلترناتیوهای بادكنكی
نظرات به صورت آنلاین در مرکز مطالعات کوردستان - [...]
خوێندنەوەیەک بۆ لۆگۆی هێزی پێشمەرگەی کوردستان
بیروڕا بە شێوەی ئانلاین لە لایەن ناوەندی لێکۆڵینەوەی کوردستان-تیشک [...]
پێشکەش بە شەهیدانی ژینگەپارێزی کوردستان، ماسییەکانی ناو ئاگر
بیروڕا بە شێوەی ئانلاین لە لایەن ناوەندی لێکۆڵینەوەی کوردستان-تیشک [...]
ژیکاف و کوردستان اندیشی
نظرات به صورت آنلاین در مرکز مطالعات کوردستان - [...]