نویسنده: دیاکو مرادی

مسائل جامعەی جهانی بطور مستقیم یا غیر مستقیم بر تمام جنبەهای زندگی خصوصی و عمومی ما سایە افکندە است و “ما” نیز بە بخشی از مسائل جامعەی جهانی بدل شدە و میشویم. اما همزمان از یک سو نظارەگر عام-گرایی و همگنی هستیم و از سوی دیگر شاهد شکل گیری گروەهای پایە و اشکال مختلف ملیگرایی و احساس تعلق جنسی و جنسیتی، مذهبی، فرهنگی، زبانی و سیاسی هستیم. کە بە نوعی خواستە یا ناخواستە تصور ما را در ایجاد جامعەی متعادل بر مبنای قراردادهای اجتماعی عادلانە و برابر را با چالش مواجە کردەاست.

سوال کلیدی کە مطرح میشود این است، چگونە میتوان با یکدیگر یا در کنار یکدیگر، زندگی و تعامل کرد؟

یافتن پاسخی شایستە و درخور برای این مسئلە زمانی کە شاهد چندپارگی تجارب زیستە، تغییرات مداوم بە تعبیر پیتر برگر جامعه یعنی «… یک دست‌آورد انسانی و دیگر هیچ با این تفاوت که این دست‌آورد همچنان در حال تغییر و تأثیر گذاری بر تولیدکنندگان خود است». یعنی جامعه را انسان‌ها ایجاد کرده‌اند، ولی این آفریده هر روز بر می‌گردد و انسان و الگوهایش را بازتعریف می‌کنند و ایجاد دوگانەهای جهانی شدن با متغییر “انسان بودن” مبهم و بدون هویت و در کل بر اساس انکار هویتهای فردی و جمعی و در مقابل ملیگرایی رادیکال بر اساس ناسیونالیسم رومانتیسیسمی با متغییرهای باستانگرایی و وراثت و نژادی هستیم، اهمیت می‌یابد.

(توضیح: ملیگرایی با مسئلەی هویت خواهی کاملا جداست، ملیگرایی بر مبنای نژاد کە امروز با توجە بە ارتباطات انسانی و ازدواجها چیزی بنام نژاد خالص موجود نیست. ولی در هویت خواهی بحث چیستی و کیستی، من بعنوان فرد یا ایندویدوال و چیستی و کیستی ما بعنوان هویت جمعی و کولکتیو مطرح و اهمیت می‌یابد.)

“آلن تورن” جامعەشناس فرانسوی کە پدیدآور اصطلاح “جامعە پساصنعتی Post-Industrial Society ” هست، در کتاب “برابری و تفاوت؛ آیا میتوانیم با هم زندگی کنیم؟” مینویسد:”دنیای ما بە دو اقلیم تقسیم شدەاست و این دو هر آن از هم دورتر میشوند.

“اقلیم جماعتها” کە تمامی افراد، انگارەها و آداب بیرونی را دفع میکند و “اقلیم جهانی شدن” کە نتیجەی محتوم آن سستی بندها بر پای رفتار فردی و جمعی است. در چنین وضعیتی چگونە میتوانیم با هم زندگی کنیم”[i] (آلن تورن ص ٢٩)

برای پاسخ گفتن بە پرسش مطرح شدە، وی معتقد است کە چە در قالب احیا و پردازش شیوەهای خاص گذشتە با توسل بە آگاهی جمعی، ارادەی عمومی و شهروند و قانون برای مثال ارزشهای اخلاقی کە آمریکاییها آنرا مطرح میکنند و سیاستهای فرانسوی بر مبنای شهروند جمهوریخواە، خلق جهانی فارغ از محدودیتهای زمانی و مکانی کە پست مدرنها چنین ایدەایی را دنبال میکنند و در جستجوی زندگی متفاوت برای امروز میباشند و حفظ تفاوتها بطور مثال همانگونە کە شکل سیاست بریتانیایی تلاش میکند با توسل بە نوعی دموکراسی رویەای با هدف پذیرش قواعد بازی، احترام بە آزادیهای فردی و جمعی را تضمین نماید و همچنین نهادینە سازی روادای، متضمن تدابیری برای تضمین ارتباط نیست.

وی می‌افزاید:”اگر نتوانیم در برابر مسائلی کە مطرح کردیم، پاسخی شایستە بیابیم، راهی جز پذیرش جنگی جهان گستر و البتە روبەفزونی نخواهیم داشت. از یک سو، گروەهایی بر شبکەهای بین المللی فن آوری، شریان مالی و جریان اطلاعات تسلط دارند و از دیگر سو، بسیاری از افراد، گروهها و ملل، جهانی شدن را تهدیدی برای هویت خود می انگارند و میان این دو نبردی حظیم در جریان است. با وصفی کە رفت، باید خطیر بودن چنین تلاشی را در نظر بگیریم؛ گرچە نتوانیم پاسخی کاملا مرضی الطرفین برای رفع تناقض یگانگی و چندگانگی بیابیم.”[ii](همان ص٤٤)

“آلن تورن” راەحل فائق آمدن بر این مشکلات را بازسازی اجتماعی بر اساس اصل غیر اجتماعی “Non social” پیشنهاد میکند. در وهلەی اول “سوژە” با فاصلە گرفتن و رهایی از جامعە تودەای کە بر اساس منطقی فن آورانە و تجاری یکپارچە شدەاست، سوژەهای دیگر را بر اساس نگرشی چند فرهنگی بە رسمیت بشناسد و امکان ایجاد ارتباط میان فرهنگی “inter-cultural” فراهم شود، و در مرحلە دوم ایدەی “سوژەی شخصی personal subject” و ارتباط میان سوژەها نیازمند اقدامات حمایتی نهادی با هدف تامین آزادی سوژە و تسهیل ارتباط میان آنها در قالب “سیاست سوژە  the politics of subject” بە خصوص در حوزەهای آموزشی است.

بە تعبیر تورن، سوژەی شخصی یعنی میل تمام افراد بە کنشگر وجود خویش بودن، بە داشتن زمان و فضایی برای خود، بە این کە بتواند با وجود مداخلەهای مداوم نیروهای بیرونیم خاطرات و برنامەهای خود را داشتە باشند، اگر چە مداخلەهای حوزەهای بیرونی فریبندە و ترسانندە است، ولی سوژەی شخصی تلاش میکند، آنها را بە شکل تجربەی زیستە یا تاریخ شخصی درآورد. کامیابی یا ناکامی در این برنامەهای شخصی بیش ازهر چیز در گرو بازشناسی جمعی حقوق سوژگی است. اما این بازشناسی جمعی فقط زمانی ممکن است کە مطالبەی جمعی آزادی خلاق بە زندگی سیاسی جانی دوبارە ببخشد.

بە عبارتی، جنبشهای جدید اجتماعی بر مبنای ابزار ایجابی آزادی و ارادە برای داشتن زندگی شاد و مسئولانە بنا میشوند. زمانی، آزادی بە معنای براندازی اقلیت بە دست اکثریت بود، اما امروزە آزادی بە معنای دفاع از بازشناسی حقوق اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اقلیتها و در نهایت کثرت گرایی بی واسطە و مستقیم و رادیکال است. بە این معنا کە همەی افراد بتوانند خودشان باشند و ارزشها و شیوەهای کنش خود را با ابزارهای تاریخی پیوند بزنند، و مفهوم عدالت نیز با تحول از برابری، اکنون بە معنای دفاع اخلاقی از حقوق بنیادین بشری نمایان میشود، بە عبارتی دیگر، عدالت اکنون یعنی دفاء نهادی شدە از آزادی و محکوم کردن سوءاستفادە، خشونت و فساد است.

پس بە این ترتیب تورن ترکیبی از هویت فردی و فرهنگی خاص با مناسبات جهان عقلانی شدە ارائە میدهد، کە این “سوژە” در مقام تحقق بخشی بە آزادی قرار دارد و عهدەدار مسئولیت سوژگی است. این تنها رویکردی است کە با بر گرفتن آن میتوان کنار هم در عین برابری و تفاوت زندگی کرد.

این مقدمە را حضورتان ارائە نمودم تا بر مفهوم “همزیستی مسالمت آمیز” بە عنوان هدفی تربیتی تاکید شود. بدین معنا کە اجزا یا چارچوب این هدف را بە لحاظ مفهومی، تغییر، اصلاح، یا شکل دادن ذهنیت روانی-اجتماعی افراد و گروهها در جهت همزیستی و آموزش در راستای پذیرش وجود و حقوق دیگران و نهایتا آموزش و جلب توجە برای تلاش در جهت تحقق زیست مسالمت آمیز عادلانە تاکید شود.

در این فرایند جوامع نیاز دارند برای درک درست از مفهوم “همزیستی مسالمت آمیز” چهار مرحلە شامل  ١-همزیستی حداقلی عادلانە، ٢-سازش عادلانە میان گروههای هویتی، ٣-همزیستی حداکثری عادلانە و در نهایت ٤-ایجاد جامعە متعادل را طی نمایند تا این مفهوم و ارزشهای آن در افراد و گروهها درونی سازی شود.

همانگونە کە آگاهید، در قلمرو روابط بین افراد و گروهها، مفاهیم مختلفی مانند تحمل، چند فرهنگ گرایی، آشتی، سازش و همزیستی برای روابط میان افراد و گروهها پیشنهاد شدەاند. فرض زیر بنایی این مفاهیم در جغرافیای سیاسی ایران آن است کە نظام روابط میان افراد و گروهها بصورت اجباریست کە در راستای حفظ روابط سلطە است و نیاز است کە آن روابط تغییر یا بهبود یابد. بە همین دلیل آموزش صلح ( صلح مثبت کە منجر بە برابری میشود مد نظر است، نە صلح منفی کە در نهایت منجر بە تنش میشود) و آموزش برای همزیستی یعنی ارتقاء سطح دانش افراد و گروهها از ارزشهای بنیادی اجتماعی و مشترکات انسانی، مهارتها و رفتارهای همزیستی مسالمت آمیز حائز اهمیت است.

اما در سدەی اخیر در جغرافیای سیاسی ایران بطور خاص و خاورمیانە بطور عام و و حتی اروپا هم بە نوعی، بنا بە کپی ناقص از مفهوم دولت و ملت مدرن و تطبیق ندادن عمدی این مفاهیم متناسب با جغرافیا و گروههای اجتماعی و بافت سیاسی،اجتماعی، زبانی، فرهنگی، دینی و جنسی و جنسیتی بر اساس انکار و همگون سازی، اصطلاح “روبط میان گروهی معبت” را با چالشهایی مواجە و مستعد از هم پاشیدن کرد و همزمان با درگیریهای خونبار، صلح منفی ایجاد شد، بدون اهمیت بخشیدن بە آمادەکردن بستر “همزیستی” با افق آشتی مثبت، سازش مثبت برای نهادینە کردن برابری و برسمیت شناختن تفاوتها در همەی ابعاد آن.

کە متاسفانە تا کنون ما شاهد “روابط میان گروهی منفی” بودەایم کە ریشە در ١- ملیگرایی بر اساس ناسیونالیسم رومانتیسیسمی یا ناسیونالیسم رومانتیکی بر مبنای وراثت و باستانگرایی داشتە و اعتقاد بر برتری انگاری خود داشتە و دارند.

این باورهای برتری طلبانە اغلب از ایدئولوژیهای متفاوت نشات میگیرند. برای مثال ایدئولوژی نژادپرستانەی آلمان نازی، یا آریایی ایرانی و تورانیسم آتاتورک. گاهی اوقات بخشی از ایدئولوژی سیاسی-اقتصادی اند، مانند روابط سوڤیت یا شوروی پیشین، گاهی براساس اعتقادات مذهبی هستند مانند حالت روبط هندو-مسلمان در هندوستان، شیعە-بهایی یا سنی یا مسیحی یا یهودی یا یارسان در ایران، داعش-کوردهای ایزدی.

گاهی اوقات نیز بر اساس ایدئولوژی ملی‌اند، مانند روابط روسها-استونیای ها، تورکها-ارمنیها، یا روبط میان گروهی در رواندا.

این باورها نە تنها زیربنای نگرشهای متعصبانە را تشکیل میدهند، بلکە اغلب بە سوء استفادە، تبعیض، کشتار جمعی، و حتی پاکسازینژادی و قتل عام انجامیدەاند.

٢- “تعارض” کە بخش جدانشدنی روابط میان گروههاست و بطور پیوستە در هر رابطە میان گروهی پدیدار میشود. ‘تعارض” بە عنوان نتیجەی اهداف و علایق متناقض بین گروهها بر سر خاک، منابع، اقتصاد، دین، ارزشها، و غیرە آشکار میشود. بە عنوان مثال جنگ آذربایجان و ارمنستان بر سر “قرەباغ”، روسیە و اوکراین بر سر “کریمە”، یا مثالهایی در جغرافیای سیاسی ایران کە پتانسیل ‘تعارض’ را از هم اکنون داراست مانند موضوع کردها و ترکها، عربها و بختیاریها، قشقائیها و لرها، کاسپیها و ترکها، بلوچها و سیستانیها و الاآخر.

با حضور هر دو مولفەی “ملیگرایی بر مبنای ناسیونالیسم رومانتیکی” و پتانسیلهای موجود “تعارض” چکار میتوان انجام داد؟ راە چارە چیست؟ آیا بصورت ریش سفیدی یا صلح منفی قابل حل است؟

کە پاسخ بە سوال آخر، منفی است. بلکە همزیستی حالتی ذهنی- و در عین حال رفتاری – است کە اعضاء یک جامعە در آن شریکند و حقوق گروە دیگر را بە عنوان یک شریک مشروع و برابر کە بایستی اختلافات را بە شیوەهای غیرخشونت آمیز حل کرد و بەرسمیت شناخت. اما باید توجە داشت کە همزیستی بە معنای اشاعەی همزیستی مسالمت آمیز بە عنوان داشتن هدف همیشگی کردن روابط نابرابرانە و تبعیض آمیز در چارچوب ترویج ایدە با هم زیستن را نباید در نظر گرفت. بە این معنا کە گروههای ضعیف تر بە لحاظ عدم دسترسی بە ابزار قدرت سیاسی نباید با دست آویز ترویج همزیستی، تبعیض و استثمار در تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نهادینە و تثبیت شود و در ادامە نیز تداوم یابد و با ابزارانگاری این مفاهیم برای تحمیل کردن روابط سلطە، مجبور بە سکوت یا حذف و سرکوب و بە حاشیە بردن مطالباتشان گردد. بلکە همزیستی ضرورت دارد با برسمیت شناختن تفاوتها و حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی افراد و گروههای جمعی ملی، زبانی، فرهنگی، جنسی و جنسیتی، دینی بە عنوان گامی مقدماتی در مسیر تحقق سازش، انسجام اجتماعی، آشتی و عدالت در جامعەی انسانی و برای تقویت روابط میان گروههای درون یک جغرافیای سیاسی یا جغرافیاهای سیاسی همجوار و حتی دوردست بە گفتمان غالب و استراتژی جوامع برای ایجاد صلح و آسایش و امنیت بدل گردد، کە بە روابط میان گروهی “مثبت” شناختە میشوند.

در شرایط کنونی کە در سطوح ملی و بین المللی خشونتهای شدید رخ میدهد، دست یابی بە همزیستی را باید جزو اهداف مهم اجتماعی “رویکرد گستردە”، سیاسی، آموزشی “رویکرد محدود یا رویکرد مدرسەایی”و غیرە اعلام نمود، وقتی بعنوان سیاست آموزشی بە این مهم اشارە میکنم بە این معنا است کە همزمان با ورود مباحث آموزشی از کودکستان و تمام مقاطع و سطوح تحصیلی و آموزش و پرورش از همزیستی مسالمت آمیز عادلانە، بە ایجاد بستر گفتگو  و مهیا کردن درک متقابل از مفاهیم تلاش نمود، بعنوان نمونە همین پانل کە با همدیگر در حال گفتگو هستیم یا بصورت منولوگ چنین مباحثی گفتە و شنیدە شود.

بندە از الگو قرار گرفتن  “همزیستی مسالمت آمیز عادلانە” صحبت بە میان آوردم، بدین معنا کە مادام کە “احقاق حقوق” صورت نگرفتە از جملە حقوق ابتدایی داشتن حق تعیین سرنوشت، حق داشتن سرزمین، برخورداری از بهداشت، رفاە، شغل، درآمد، آموزش و غیرە اعادە و برسمیت شناختە نشود، کلیەی فعالیتهای آموزش همزیستی با شکست مواجە خواهند شد. از این رو توجە بە اصل برابری و زدودن مظاهر تبعیض و ستم باید بر همەی موارد حاکم باشد تا موجبات تحقق همزیستی و آشتی “پایدار” فراهم گردد.

این الگو با گام مقدماتی آموزش همزیستی حداقلی عادلانە آغاز خواهد شد یعنی “برسمیت شناختن موجودیت گروە دیگر با وجود تفاوتهایشان در تمامی ابعاد هدف،ایدئولوژی، دین؛ نژاد و تبار، فرهنگ، و غیرە و آموزش حقوق بشر تا گروهها، ملتها، و همەی مردم بتوانند در بهبود زندگی همەی کسانی کە آرزوی برابری و آزادی دارند کمک کنند” حال این سوال مطرح میشود کە برای تحقق همزیستی حداقلی آموزش چە ارزشها، مهارتها و رفتارهایی نیاز است؟ آموزش در راستای پذیرش تنوع ملی و فرهنگی بە خاطر پتانسیلهای مثبتش، احترام بە موجودیت و مشروع دانستن برابری انسانها و گروههای ملی، زبانی، فرهنگی و جنسی و جنسیتی و دینی و تلاش در جهت تحقق آن، توجە بە شان و کرامت انسانی، متعهد شدن بە عدم بکارگیری و استفادە از خشونت و ابزار خشونت در موجە شدن با تعارض، پرهیز از شیطان سازی یا دیگری ذهنی، استقبال از اتکا و وابستگی متقابل، احترام گذاشتن بە خود و دیگران و پذیرش حق دیگران در داشتن عقاید مخالف یا متضاد، مخالفت کردن با هر نوع ستم، تبعیض و بی عدالتی. کە بە مهارتها و رفتارهای آگاهی از احساسات خود و مدیریت احساسات و خشم، کنترل هیجانات و تعصبات، درک دیدگاە دیگران، درک مسئولیت فردی و اجتماعی، شناخت مسالە، مهارت جمع آوری اطلاعات و حل مسالە، تعیین هدفهای مثبت و واقعی، مهارتهای تحلیل مربوط بە اثر ارزشها و نگرشهای خود و دیگران بر روی انگیزش، تحلیل نگرشها، ارزشها، هنجارها و باورهای فردی و اجتماعی و عاملهای موثر بر آنها، مهارتهای خود آگاهی، آگاهی از حقوق، ارزشها، نگرشها، قوت و ضعفهای خود، درک شباهتها و تفاوتهای میان افراد و بین گروهها و …

بە این معنا کە “افراد و گروههایی کە با یکدیگر روابط خصمانە داشتەاند بیاموزند کە بە یکدیگر احترام بگذارند و از همکاری، تفاهم و اتکای بە یکدیگر استقبال کنند و قدردان تنوع فرهنگیهایشان باشند” و در جستجوی راەهای برقراری روابط متقابل مستحکم جهت حل مسائل فی مابین خود باشند کە گام “سازش” است یعنی مرحلەی “سازش” میان مرحلەی بین همزیستی حداقلی و حداکثریست کە در این مرحلە آموزش برای تحقق سازش و برقراری رابطە میان اعضا گروهها زمینەی دست یابی بە همزیستی حداکثری را فراهم می نماید. برای مثال در این مرحلە شناخت دربارەی گروههای اجتماعی دیگر، دربارەی دورەی تعارض، در بارەی روابط مسالمت آمیز آیندە، دربارەی ماهیت آشتی و شیوەی تعارض آموزش دادە میشود و برای و تلاشهایشان را برای تغییر نگرشهای منفی گذشتەی خود و درونی سازی مهارتها و نگراشها و رفتارهای حامی زیست مسالمت آمیز ادامە دهند تا بە “همزیستی حداکثری” برسیم. کە شرط پیشرفت از یک مرحلە بە مرحلە بالاتر رعایت “عدالت” و “برابری” است، تا نهایتا بە تلاش برای تشکیل جامعەی متعادل یا جامعەی سالم و حفظ ثبات آن جامعە نائل آئیم. هر چند “عدالت گرایی” مرحلەایی نیست اما میتوان انتظار داشت کە عدالت بە تدریچ عینی تر تجسم پیدا کند. “برای نمونە افتتاح مدرسەی ترکی در زمان زندەیاد قاضی محمد در نقدە.” کە وی با این عمل تلاش مینمایند کە عدالت و برابری را در جامعە برقرار کنند و نیل بە حداکثر خوبیها برای همەی افراد و گروهها را میسر سازند، تا جامعەی متعادل را عینی بخشند.

پس هدف نهایی در همزیستی مسالمت آمیز عادلانە، ایجاد جامعەی متعادل است، تا مانع تبعیض و تعصبات نژادپرستانە شود، تا از نابرابری در دست یابی بە فرصتها و امکانات پیشرفت در ابعاد فردی و گروهی جلوگیری اشود و رعایت حقوق همگان بە منظور تضمین تحقق عدالت اجتماعی را تضمین نماید.

نتیجەگیری:

“همزیستی مسالمت آمیز عادلانە” بە مثابە هدفی تربیتی باعث تغییر ذهنیت حامی خشونت شدە و زمینەی را برای شکل دهی پذیرش زیست مسالمت آمیز همراە با احقاق حقوق  فراهم میسازد و در بین گروههای مختلف اجتماعی  اشتیاق و تعهد جهت برقراری روابط صلح جویانە و نهایتا آمادگی جهت حرکت بەسوی ایجاد یک جامعەی متعادل را ایجاد میکند تا جاییکە بە شیوەی زندگی بدل خواهد شد.

منابع مورد استفاده :

موفە، شانتال (١٣٩٨). در دفاع از پوپولیسم چپ. ترجمە نگزاد نیاز آذری و حسن اعمایی. تهران: رخ داد نو

نظری، علی اشرف و سلیمی، برهان (١٣٨٥). پوپولیسم راست افراطی در دموکراسیهای اروپایی: مطالعە موردی فرانسە. فصلنامە دولت پژوهی، دورە١، شمارە٤

Abu-Nimer, M. (2004). Education for Coexistence and Arab-Jewish Encounters in Israel: Potential and Challenges, Journal of Social Issues, 60, 2, 405-422.

Bar-Tal, D. (2004) Nature, rationale and effectiveness of education for coexistence. Journal of Social Issues, 60, 253-271.

Bar-Tal, D., & Bennink, G. H. (2004). The nature of reconciliation as an outcome and as a process. In Y. Bar-Siman- Tov (Ed.). From conflict resolution to reconciliation (11-38). Oxford: Oxford University Press.

Bloomfield, D. (2006). On Good Terms: Clarifying Reconciliation. www.berghof-center.org.

brandeis University in Massachusetts: The International Center for Ethics, Justice and Public Life (2009). www.brandeis.edu/ coexistence.

Cohen, C. (2004). Creative Approaches to Reconciliation, Waltham, MA: Brandeis University. www.brandeis.edu

Don Chaney, J. (2008). A Comprehensive Approach (An Application Using the PRECEDE Model Framework). http://hlth.tamu.edu.

Fitzduff, Mari (2005). Human Security (The What and the How?), Brandeis university, www.coexistence.com.

Fuente, Jes◌ْ s de la; Peralta, Francisco Javier and Sanchez, Maria Dolores (2006). Sociopersonal Values and Coexistence Problems in Secondary Education. Electronic Journal of Research in Educational Psychology, 9 (4), 171-200.

Gázquez, José J. (2005). Assessment by Pupils, Teachers and Parents of School Coexistence Problems in Spain, France, Austria and Hungary: Global Psychometric Data. International Journal of Psychology and Psychological Therapy, 5 (2), 101-112.

Harris, I. (2004). Peace education Theory. Journal of Peace education, 1 (1).

Jones, Tricia S. (2006). Conflict Resolution Education: The Challenge of Institutionalization (Persistently Safe Schools Conference), Philadelphia: Temple University.

[i] تورن، آلن (١٣٩٨)، برابری و تفاوت؛ آیا میتوانیم با هم زندگی کنیم؟ مترجم سلمان صادقی زادە، تهران:ثالث

فی، برایان (١٣٨١). فلسفە امروزین علوم اجتماعی؛ با نگرش چندفرهنگی. ترجمە خشایار دیهیمی. تهران: طرح نو

[ii] همان

لۆگۆی ناوەند

ئەم وتارە هاوبەش بکە!

بابەتەکانی تری بلاگی ژیانەوە