نویسنده :بهار حسینی، عضو تحریریه بلاگ ژیانەوە

همه‌ی فراخوان ها به نظم، که در نظم چیزها نهفته‌اند و همه ی فرامین خاموش یا تهدیدهای بی سروصدای سرشته در جریان هنجارین جهان بر طبق میدان های خاصی مشخص می شوند و تفاوت بین دو جنس در هر میدان به اشکالی مشخص برای زنان پدیدار می شود. در این میان، ویژگی خاص سلطه گران این است که آنان در موقعیتی قرار دارند که تضمین کنند شیوه ی معینِ بودنشان، به شکلی جهانشمول به رسمیت شناخته شود. می‌توانیم ببینیم که کارکرد حقیقت در تصویر جهان نه صرفاً هنجارى بلكه همچنین سیاسی است؛ این کارکرد مستلزم مبارزه ی بشر است برای حضور عینی از طریق تعمق های محاسبه پذیر آن موجوداتی که تفاوت شان را با سایر موجودات توجیه می کنند. این توجیه به شیوه ی منطقی، اخلاقی و نیز زیبایی شناختی رخ می دهد یعنی از طریق اولویت بخشی به آن حضورهایی که از پیش لزوما تثبیت شده نیست. علت اش این است که ما صرفاً ناظرانی بی طرف نیستیم، بلکه تفسیرگرانی درگیر هستیم که به هرآنچه ناشی از اضطرار  سیاسی تعین شده از جانب حکومت است، و به وجود اجتماعی، شهری زیست محیطی، و تاریخی مان مربوط میشود مداخله می کنیم. این یک رویداد است که به وجود ما مربوط می شود. این رویداد نه از افشای جهانی جدید یا کیفیتی مشترک که ما را به یک سنت پیوند می دهد بلکه از غياب اضطرارها در دموکراسی های چارچوب مند ما آغاز می شود؛ خصوصا وقتی که جنسیت زن در نظام های سیاسی تبدیل به یک اضطرار اجتماعی  به صورت نوعی سوء کار کرد بدل می شود. مداخله های وجودی متفاوتی که که آزادی از ما طلب می کند، نه از کیفیات زیبایی شناختی اش، بلکه از کشش هستی شناسانه ی آن ناشی می شود. گرچه این کشش خطرناک است، اما ضد اضطرار حاکمیتی ست، که نمی توانیم آن را نادیده بگیریم. اگر می خواهیم در این عصر بی بضاعت که خدا مرده است، زندگی هایی پرمعنا داشته باشیم، آزادی جای خدا را می گیرد، و زوال جنسیت به نحو کارکرد زیبایی شناختی سیاسی شوکی می دهد که ما را از اضطرارهای اساسی می راند.

در تقابل با اضطرار سیاسی، که در تفکرِ جنسیتی دوگانه عمل می کند، ضرورت سیاسی ایجاد می شود، تا جایی که دیگر سخن از برابری جنسیتی و عدالت جنسیتی را مبنا قرار نخواهد داد، بلکه مفهوم برابری سیاسی، و عدالت سیاسی را برسازی می کند. به مفهومی دیگر، این نوع برابری که ضرورت سیاسی برسازی می کند به معنای آن است که هر گونه ی انسان با آن کس که سرکوبش می کند برابر نیست. بنابراین در جنسیتِ سیاسی، بدن، جامعه است! و زیبایی شناسی این ضرورت، ایجاد قدرت علیه سلطه است. له دیگر سخن، جایی که مسئله ی سلطه در میان است و اضطرار سیاسی تبعیض، راه حل فقط در حذف تبعیض نیست، بلکه در ایجاد قدرت است. همچنین می تواند نشان دهد که قدرت چگونه از طریق گفتمان ساخته می شود، ستم چگونه عمل می کند و مقاومت در کجا و تحت چه شرایطی امکان پذیر است. ضروری است که از تبیین های ساده انگارانه بپرهیزیم که در پی  تقلیل کل ستم بر زنان به یک مسئله ی مجزا از ستم های دیگر است، یا این که برعکس در پی عمومیت دادن شرایط تمام زنان در تمام جوامع در تمام دوره های تاریخی است. وابستگی متقابل تمام ساختارهای مردانه را باید به رسمیت شناخت؛ این بدان معناست که شکل های مختلف عمل را می توان بیشتر مکمل یکدیگر به شمار آورد تا جانشین یکدیگر، زیرا تغییر در یک ساختار می تواند هم علت و هم معلول تغییر در ساختارهای دیگر باشد. چنین عملی برای آنکه مؤثر واقع شود، باید بر یک ارزیابی واقعی از قدرت مبتنی باشد که به واسطه ی آن می توان ساختارهای مردسالاری را نه به عنوان چیزی یکپارچه ستمگرانه بلکه به عنوان صحنه های مبارزه دید که ممکن است فرصت هایی در آن وجود داشته باشد، پیروزی هایی در آن به دست آید.

حکایت ها بر زنان این سرزمین رفته ست، از ماجرای فروش دختران قوچانیِ رعیت ها به ترکمن ها و ارامنه ی عشق آباد، بجای مالیات، در عصر غلامرضا خان آصف الدوله و پسرش امیرحسین خان در ولایت خراسان، که  هر دختری را به جای دوازده من گندم می‌فروختند، تا ژینا و دختران عصر امروز، قربانیان اضطرار حاکمیت سیاسی بودند. اضطراری که اکنون با آن مواجهیم، عقیده ی حاکمیت اسلامی ست بر اینکه با طرد زنان، ملت اسلامی زاده می شود. در سوی دیگر ضرورت مبارزه ی زنان ایجاد شده است که بجای آنکه خود را با نیازهای واحد سیاسی منطبق کنند، تبدیل به بی بدیل ترین پرسش هایی شده اند درباره ی زندگی سیاسی. معتقدیم که زنان در ایران سیاسی ترین جنسیت را هم اکنون در جهان دارا هستند. حتی گسترده تر از مبارزات موج اول فمینیسم. و از جنبه های مبارزات سیاسی آنان به طرز مشهودی جنبش سال 1401 بود که بی بدیل ترین عرصه ی ضرورت زیبایی شناسی سیاسی به شمار می رود. در کنار آن، اعتصاب های زنان زندانی، جنبش های سیاسی فعالانه علیه اضطرار حجاب اجباری، خارج شدن از سلطه ی اکثریت خاموش و ایجاد کنش های سیاسیِ حداکثری علیه پارلمانِ حداقلی. زنان امروز دیگر نه تحت سلطه ی مردانه ی سلاح می روند، نه زیر یوغ اضطرار حکمرانی، زنان امروز رعیت های مشروطه نیستند که اکنون به روسیه، چین، یا کشورهای عربی منطقه فروخته شوند در ازای اجازه حضور در منطقه خاورمیانه بابت پیشبرد تعدی گرایانه ی اسلامی، زنان امروز یکی از ضروری ترین ارکان مبارزه ی سیاسی علیه حاکمیت اسلامی هستند. زنان امروز در ایران، آنچه بر آن ها رفته است، هرگز مانند ماجرای جنایت علیه دختران قوچانی نیستند که نادیده گرفته شوند و در جنبش های سیاسی آینده مورد غفلت تاریخی قرار بگیرند. خصوصا اکنون که پارلمان در ایران، به حداقل قدرت خود رسیده ست، یا بهتر آن است که بگوییم مردم بر مسند واقعی قدرت خود نشسته اند، و اقتدار دیگر بر صندلی های سبز بهارستان برنخواهد گشت، بلکه در زیبایی شناسیِ قدرتِ خیابان هویدا شده است. حجاب از سر پارلمان فاسد نیز برداشته شده و دیگر مصونیت سیاسی ندارد. به عبارت دیگر، اضطرار مجلس انقلابی، که از جنس ملت نبوده است، بلکه جنسیتی تک ساحتی بوده، با حضور ضرورت زیبایی شناسی جنسیتیِ چند ساحتی و چند ریختی با ابتکار زن،زندگی آزادی، عقیم شده است.

لۆگۆی ناوەند

ئەم وتارە هاوبەش بکە!

بابەتەکانی تری بلاگی ژیانەوە